-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 11:56
گاهی اوقات گفتن بعضی کلمات انقدر سخت می شود که شکستن بغض سینه برای همیشه نا ممکن است ....دوستت دارم ... می نویسم .. به همه می گویم.... اما در مقابل دیدگانت صدایی از من بر نمی آید می خواهم فریاد بزنم در آغوش بر گیرمت اما تردیدی مبهم توانش را از من می گیرد حال تو می روی نمی خواهم بروی !..بمان اما تمنای محالیست که بمان و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 11:40
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 11:37
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 07:37
روزها وشبا همه فکرت شده غم نبودن کنار اون دوست داری که داد بزنی بگی دنیا خیلی بی رحمه دوست داری بازم بهت بگه گریه نکن که اشکات منو پریشون می کنه تحمل غم دوریت منو دیونه می کنه هیچ کس مثل من تو رو دوست نداره می دونی و اینو از چشام می خونی یه حس سرد و پر درد روز و شبای بی تو من و دلی پر از غم ثانیه های بی تو تو هستی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 07:35
چشمم ضعیف شد ، اونو برای فروش ، پشت ویترین گذاشتم. دستم نمک نداشت ، اونو شکستم. خواستم ازدواج کنم ، عروس دریایی سفارش دادم . پوست مادر بزرگم چروک شده بود،واسه روز تولدش اتو خریدم. گرسنم بود ، هوا خوری رو به ، سرما خوردگی ترجیح دادم دلم گرفته بود ، داد زدم که ولش کنه. دوست ناباب ،آچار فرانسه خرابکاری هامون. خواستم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 07:34
به سراغت نمی آیم...... مرا ببوس ای شب بوی همسایه! پود و تار وجودم دار قالی زندگی را به صلیب کشیده هنوز بوی لبانت مشامم را عطر آگین می کند تو چه در من باشی چه در او باز می پرستمت بار خــــــــــــــدایا شبنم برگ و گل و سایه و عهد پای ریشه های باران بارید خرمن زاده ز پستوی زمان کلمات غزلم را دزدید گرم می باش و همه اهل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 خردادماه سال 1386 11:45
عشق شاید تنها جایزه ی این روزگار نامهربان است که برای بردنش نیازی به پارتی نیست !! برایش مهم نیست که تو "شاهی یا گدا" ! مردی یا زن ! هر چه که هستی ، باش ! فقط تنها شرطش این است که ارزش آن را بشناسی و حرمتش را نگه داری ************* تا حالا به رابطه ی دو تا چشم دقت کردی ؟؟ با هم باز میشن - با هم بسته میشن - با هم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 خردادماه سال 1386 11:24
تا چهل سالگی که مغزم خوب کار میکرد به ریاضیات و پژوهش پرداختم. از چهل تا شصت سالگی که ذهنم ضعیف شدهبود به فلسفه روی آوردم و در اواخر که بهکلی کلهام کار نمیکرد به سیاست! (برتراند راسل) 1 ********************************************* به مشکلاتت بخند تا همیشه از خنده روده بر شوی! 2...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 خردادماه سال 1386 11:22
خسته ام از حرفهی بیهوده از کلماتی که بین فاصله هی ما به هدر می روند از دقیقی که با خشم می گذرند خسته ام از تکرار لحظات بی عاطفه بودن از خنده هی سرخی که از لبانمان به زردی می روند از کوچ بی رحم سر مستی هی کودکانه من خسته ام . حتی از خسته بودن هم خسته ام . کودک احساس من اکنون پیری ناتوان است عصیی در دست ... قدم هیی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 09:30
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:42
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:38
هر وقت اسم ترا به خاطر میارم قلبم فرو میریزد و بدنم سخت میلرزد . . . بعد دستم را از زیر بغلم دور میزنم و کتفم را با دست خودم محکم میفشارم چقدر سخته نه ؟ که جز" دست خودم تکیه گاهی ندارم... بدترین درد ان نیست که عشقت بمیره بدترین درد اینه که به اونی که دوستش داری برسی بدترین درد این نیست که عشقت بهت نارو بزنه بد ترین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:36
روزی خندیدم گفتند دیوانه است,روزی سکوت کرم گفتند عاشق است,بس خندیدم و سکوت کردم تا بگند عاشقی دیوانه است اگر تنها ترین تنها ها شوم باز هم خدا هست نمیدونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت برای مهربونیات ,نوازشات,بوسیدنت زندگی دفتری است پر ماجرا هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز این قصه رو برای تو من نمیگم دلم میگه غصه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:15
*.*.*.Once I knew thedepth where no hope was and darknees lay on the face of all things. T hen love come and set my soul free .Once I fretted and beat myself againstThe wall that shut me in .my life was withoutA past or future and death a consummation devoutly to be wished .But a little word from the fingers of...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:12
آفتابگردان دنبال خورشید می گشت ، ناگهان ستاره ای چشمک زد..آفتابگردان سرش را پایین انداخت آری...گلها هیچ وقت خیانت نمی کنند چه بسیارند کسانی که به هنگام غروب ، از غصه ناپدید شدن آفتاب چنان می گریند که ریزش اشک ها مانع از دیدن ستارگان می شود مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا اب شیرین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:07
زندگی تکرار است: تکرارحوادث سرکوب حـقایق مرگ شـقایق له شدن موری زیـر پا شکستن دل ها تنهایی مادری پیـر وفـداکار گریه نوزادی در قنداق… زندگی شیرین است : انتظارِ عاشــــقی بی تاب لحظه بوسیدنِ پـدری خسـتـه دیـدار دو دلــدار بارانِ بـهاران… زندگی تلخ است: اشکی در پی دلـدار التماس چشمها غروب آخرین دیدار پژمردن یک گل سراب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:06
با بیتی از تنهایی های پیچ در پیچ یک پیچک وحشی می خواهم ترانه ای مکعب از چند تکه یاس خوش بو بنویسم نور در گیسوی دستانم بالا و پایین می رود و تنها چند ثانیه می توان برای نبودن خداوند گریست هر بار که چشم گشودم کسی لالایی خواند و هر بار که خواستم بخواب فرو روم کسی مرا باز خواند من پیراهنم خونی است دستانم گشاده به سوی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1386 08:02
آدمی دو قلب دارد. قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر. قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود... با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است که نفرین...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:09
دلم برای کسی تنگ است دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند دلم برای کسی تنگ است که تنم اغوشش را می طلبد دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:08
هر یک از ما آسمانی داشت در هر انحنای فکر سفره ای که پهن شد، اینبار خالی از دلتنگی بود. فقط... بوی گلاب بود و گلهای بی ریشه و درحال مرگ. بین آنهمه سکوت، مرور یک خط از قصه های تو برای گفتن تمام خاطراتم بس بود. راستش را بخواهی... قصد دیدار، هرچه بود از نیاز بود... به خدای بزرگ تو. و تو چه صادقانه هرچه مرهم داشتی، رو کردی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 12:05
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 11:16
وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز. و دویدن که آموختی ، پرواز را به خاطر بسپار ! راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند. دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر. و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 11:05
تو را دوست ندارم نه دوستت ندارم اما هنگامی که نیستی غمینم و به آسمان آبی بالای سرت و اخترانی که تو را میبینند رشک می برم تو را دوست ندارم اما نمیدانم چرا آنچه میکنی در نظرم بی همتا جلوه میکند وبارها در تنهایی از خود پرسیده ام چرا آنهایی که دوستشان دارم بیشتر شبه تو نیستند تو را دوست ندارم اما هنگامی که نیستی از هر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 خردادماه سال 1386 11:05
پرسید که چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است ؟ خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آینه و گفت احساس پاک تورا زنجیر کرده است گفتم ار عشق من چنین سخن مگوی گفت : خوابی سالها دیر کرده است در ایینه به خود...
-
جملاتی زیبا در مورد زیبایی
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 16:04
زیبایی گل و غنچه ها به خاطر اینه که خود را هیچ وقت تبلیغ نمی کنند. زیبایی رفتار ما، از شیوایی گفتار ما بسیار رساتر سخن می گوید. زیبایی سیرت، زشتی صورت را جبران می کند، ولی زیبایی صورت، زشتی سیرت را جبران نمی کند. زیبا رویان، شیرین ترین لحظات خود را در کنار آیینه های خود می گذرانند. زیبایی گل همیشه تیزی خارش را جبران...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 16:02
نام زنی که قلبم عاشق او بود زندگی است ... زندگی همچون زنی زیباست . قلبمان را گمراه می سازد ، روحمان را می فریبد و هوای بودنمان را با عهد و پیمان طوفانی می سازد اگر خاموش شود ، صبر را در وجودمان می کشد ، و اگر وفادار باشد تحمل را در ما بیدار می سازد زندگی چون زنی است که در اشکهای عاشق خویش حمام می کند و خویش را از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 15:59
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 15:45
امیدوارم بخونید و لذت ببرید : میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمت جاری میشه اگه یه روز چشمات پر اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی صدام کن. بهت قول نمی دم که ساکتت کنم...ولی قول می دم که پا به پات گریه کنم اگه کسی در شهر غم خیابان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 خردادماه سال 1386 08:49
من برای سال ها مینویسم ...... سال ها بعد که چشمان تو عاشق میشوند....... افسوس که قصه ی مادربزرگ درست بود...... همیشه یکی بود یکی نبود پادشاه قلبم , با تو من خوشبخت ترین پرنسس روی زمینم....اما بی تو همون سیندرلای کفش کتونی می مونم رتبه اول کنکور نمی خوام جی افه خوشگل و پولدار نمی خوام . دوست دارم چتیدنو ولی جز تو از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 خردادماه سال 1386 08:37