|
همیشه می خواستم بی علامت سوال برایت بنویسم
اما اضطراب تپش های ترانه که مهلت نمی دهد
دیگر برو عزیز من!
دل نگران هم نباش
من هم پیش از پریدن پروانه ها نخواهم مرد
قول می دهم فردا
کنارهمین دفتر خیس منتظرت باشم
در هر ساعت از سکوت ترانه که بیایی
مرا خواهی دید
قول می دهم!
شرمنده ام
گفته بودم
دست بر دیوار دور آن ور دریا می زنم
و تا هزاره ی شمردن چشم می گذارم
گفته بودم
غبار قدیمی تقویم را
از شیشه های شعر وخاطره پاک نمی کنم
گفته بودم
صدای سرد سکوت این سالها را
با سرود و سماع ستاره بر هم نمی زنم
اما دوباره دل دل این دل درمانده
تو را میهمان سایه گاه ساکت کتاب و کاغذ کرد
هی
همیشه همسفر تنهایی ام
در این شام تولدم بگذار که دفتر دریا هم
گزینه یی از گریه های گاه به گاه من باشد.
با من بمان!!!