-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 07:49
بی چرا ؟ در جمله های روز می گردم هنوز گنگ چون پر وانه ای در پیله ی سردم هنوز باد می پیچد به اندام نگاه مر ده ام با دهان مرده ی بیچاره می خندم هنوز گاه چون طفلی میان گاهوار سینه ام می دوم در باغ رویاها و می گردم هنوز " بی کسی " مانند فانوسی نگاهم می کند رو به راهم کرده تنهائی و در بندم هنوز آه شبها بی تو طومار غزلهای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 اسفندماه سال 1386 08:19
دلباخته ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ گر شور به دریا زدنت نیست از این پس بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ با من سر پیمانت اگر نیست نیایم چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 07:49
راز دل می توان خواست ، می توان گفت ؟!! شاید … نمی دانم خواستن به چه قیمتی و گفتن به چه شکل آیا می توان هر آنچه از دل می گذرد را به زبان جاری ساخت باز هم نمی دانم انگار قرار نیست گفته شوند یا بهتر بگویم انگار قرار نبوده است گفته شوند و حال به این ادراک نیز رسیده ام که خواستن هم نشود. و این است آرزو ، آرزو را به شرط راز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 07:42
مرامت را بنازم ای صدف هرگاه دلت از آسمان آبی و دریای پر امواج می گیرد دهانت بسته می گردد دلت پر غصه می گردد و عشق تو به آن دریا چنان پاک و چنان خالص که همچون دُر سفید و ناب می گردد و دریا همچنان کف بر لبِ این آسمان آبی و ساحل به دنبال افق گردد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 بهمنماه سال 1386 07:40
خالیِ شانه هایم را به سرمای دیوار تکیه می دهم، بالای سرم، ساعتی که درک حضورش محال است، تک تک می کند . نیمه شب است اما . سرم را که روی شانه ام خم می کنم، غیبت حضور لَختی موهایت، لُختی چاردیوار بی رنگم را به رخ می کشد . آری نازنینم، حدیث، همان است : نیمه شب است و من تنهایم . تا من گز می کنم تنهایی تنم را، ربع دایره می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 08:12
منو نترسون ! به من از روزهای کوتاه ، شبای سرد زمستون زوزه ی سگ های ویلون ، شب خلوت خیابون زیر سقفای شکسته ، رگ تند باد و بارون گنجه های پر ز هیچی ، حسرت یه لقمه ی نون بگو بگو با همیم ، ولی از دوریت نگو منو نترسون منو نترسون ! *** به من از سرفه ی برگا ، سینه ی زخمی پاییز ترس گنجشکای عاشق ، از مترسک های جالیز سر موندن و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 08:04
خیلی وقته از چشام ، بی تو بارون می باره دل ناامید من، تو رو آرزو داره دل ناامید من ، تو رو آرزو داره ای همیشگی ترین ، آه ای دورترین سوختن کار من است ، نگرانم منشین راست می گفتی تو ، دیگر کنون دیر است دوستی و دوری ، آخرین تقدیر است راست می گفتی تو ، باید از عشق برید از چنین پایانی به سر آغاز رسید شکستی و شکستم ، گسستی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 08:00
برای تو که نیامده خداحافظی می کنی ... من؟ من همانم .... همان که سالهاست لحظه های سبز کودکی را تجربه می کند . من ؟ من همانم .... همان که سالهاست از لحظه های خالی از حضور روشن تو می گوید ، می خواند ، می نویسد ... و می گرید . من ؟ من همانم .... همان که سالهاست دیگر به کوچه همیشگی میعادگاه اقاقی و نسترن ، کوچه همیشگی چادر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 07:58
حسرت مچاله می شوم از حسرتی که غم زده است چقدر حال مرا زندگی به هم زده است بهانه گیری کابوس هر شبم یعنی کسی به خلوت دنیای من قدم زده است و درک کردم از احساس کوچه سر شارم شبی که حادثه ی قصه از تو دم زده است کسی مقصر این التهاب زیبا نیست فضای ذهن من از خلسه های سم زده است نشسته ام و فقط فکر می کنم که چرا ؟ خدا به صفحه ی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 دیماه سال 1386 11:08
آنچه می گرید، ولی زیباست - قرار دادن شمع در کنار پنجره و در محلهایی که دارای روشنایی مناسب طبیعی هستند باعث کم نور شدن آن میگردد. بهتر است شمع را در محلی قرار دهید که نور کمی دارد تا درخشش شمع بیشتر نمایان شود. - ترجیحاً از یک ظرف شیشهای به عنوان جاشمعی استفاده نمایید، این عمل باعث بیشتر شدن نور شمع شده، مدت زمان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 دیماه سال 1386 11:06
به انتهای شب که می رسم چیزی در درونم انگار می میرد آرام آرام ... و خیالم کشیده می شود در تاریکی دیدگان تو زمان می گذرد و من همچنان برای تو می نویسم عجب برفی می آید و من آوازم را در سپیده برف پنهان می کنم و بی تو بی قرار می شوم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 08:49
نمی توانم از عشقم برایت بگویم این است داستان من آوازی عاشقانه خواهم خواند تنها برای تو خواهم خواند گرچه هزاران فرسنگ دوری امااین احساس نیرومند است نزد من بیا مرا چشم انتظار مگذار شبی دیگر بی تو اینجا باشم دیوانه خواهم شد دیگری نیست هیچ کس دیگری نیست هیچ عشق دیگری نمی تواند جای تو را بگیرد یا با زیبایی تو برابری کند...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 08:47
عشق من , نگو... نگو از اشکهایت..... نگو از چشمان بارانی ات.... نیامده ام که تو را بارانی ببینم.... ای کاش چشمانت را بارانی نمی دیدم.... من عاشق چشمانت هستم.... پـس ای بــــــــــــــــــــــــاران... نبار.... نبار تا چشمانی را ببینم که دوستش دارم..... چشمانم از باران پر شده.... ای کاش این باران نمی بارید .... ای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 08:44
چشمهایم را می بندم و بی هراس روی لبه پشت بام راه می روم . دیگر چه فرق دارد که در بستر بمیرم یا در جوی آب . اینک فریادی به دیواره ی رگهایم مشت می کوبد . فریادی که از ناله هایی جانکاه زاییده شده است . ناله های زجر آور هم نوعان منآرام آرام راه می روم . می دانم که هر لحظه امکان سقوطم هست . می دانم که همه ی لذت کودکانه ای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 08:42
اینجا من هستم؛ سکوتی محض سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو اینجا من هستم ؛ تهی از زندگی و روزمرهگی خالیتر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستادهام اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی من هستم و سازی مبهم اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم من هستم و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 10:02
نه دلم تنگ نشده واسه ی دیدنه تو واسه بوی گل یاس واسه عطر تنه تو نه دلم تنگ نشده واسه بوسیدن تو برای وسوسه ی چشم های روشن تو چرا دل تنگ تو باشم چرا عکس تو ببوسم چرا تو خلوت شبها چشم براتو بدوزم چرا یاد تو بمونم تویی که نموندی پیشم میدونم تا آخر عمر من دیگه عاشق نمیشم *** نه دلم تنگ نشده واسه ی دیدنه تو واسه بوی گل یاس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 10:01
قلب تو دیونه بودش که تو تاریکی می موندش داشت می خوند از قصه من گم شده تو تار و پودش می شینه یه کنج تاریک فکرهای سیاه و باریک میرن و میان میدونن یه روزی بی من می مونن تو به من گفتی می مونی چی شد امشب تو میری تو به من قول داده بودی که دستام و بگیری این دفع این قلب من بود که دیگه دیونه نیستش می خواد امشب باز بپوشه لباس...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 10:01
برگ سرد پاییز و می بینی که روی شونهام دارن میشنن میترسم از اون روزی که دیگه تو رو واسه همیشه نبینم ~~ حالا که تنهام گذاشتی عزیزم بدون فقط تنها من عاشق تو بدم ~~~ تو که رفتی واسه من دنیا قریبه بخدا تو که رفتی زندگیم بی فروغه بخدا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 10:00
نفهمیدم که چشمه تو به من خیات میکنه دلت پیشه قریبه ای ازم شکایت میکنه یه روز دل و دادم بهت امروز میخوام پس بگیرم دیگه نمیخوام دروغی برای چشمات بمیرم تو اونی نیستی که دلم یه عمری آرزوشو داشت اون که به پاش این دلم من بود و نبودش و گذاشت من میرم بسه دیگه طاقت موندن ندارم بین این همه گناه حس واسه نوشتن ندارم بزرگترین گناه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 09:59
تموم دنیا و دار و ندارش ...شونه هاتو کم دارم بری بارش ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 09:59
رها شدی از بند اسارت دل من ... من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم که از من عاشقتر باشد و از من برای تو مهربانتر... من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از هزار فرسخ راه دور در خشم... در مهربانی... در دلتنگی... در هزار همهمه دنیا یکه و تنها بشناسد... من تو را سخاوتمندانه به کسی هدیه می دهم که راز آفتابگردان و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 دیماه سال 1386 09:55
عشق های رُژ لب گرفته ! دیگر صفای عشق های کهن را ندارد ... حتی مرا به سقف اتاق هم نمی رساند ! چه برسد به آسمان ها ... می بوسمش و به کناری می گذارم شاید روزی از کنارش رد شدم و به احترام صفای گذشته سلام کردم سلام ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 13:23
فردوسی خردمند : بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد . اُرد بزرگ : به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، و می گویند : باز ما را درخواهی نورد . غررالحکم و دررالکلم : دانش انسان را از بلاها حفظ می کند . اُرد بزرگ : بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 13:23
امروز وقتی دلتنگ لحظه های نبودنت ، بودم وقتی لبریز شده بودیم از نبودنهای بی دلیل این روزها !!! تمام هستیت را درون سه نقطه های همیشگی ات جای دادی و به سویم نشانه رفتی بی آنکه بدانی من این روزها هیچ نمی فهمم از سه نقطه ها و سکوت و بی صداییت ... براستی ...... ما چه ساده به هم پیوند زده بودیم ثانیه هامان را ...... به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 دیماه سال 1386 13:22
باد می آید موهایم لای باد می پیچد صورتم از دلتنگی سرخ می شود لب دریا می نشینم و از ته دل نبودنت را آه می کشم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 10:47
آرزو دارم .............. آرزو دارم فراموشت کنم اما چگونه؟ از نهیب سینه خاموشت کنم اما چگونه؟ آرزو دارم در آغوشت کشم بی محابا اما چگونه؟ دستهایت را بگیرم پیش چشمانت بمیرم زلف خودرا همچو پوشت کنم اما چگونه ؟ سر به دامانت گزارم تا که جان در سینه دارم اما چگونه؟ خواب نازی کنج آغوشت کنم اما چگونه ؟ اما چگونه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 10:46
داری می آئی ای دوست ای همیشه زنده ام ، داری می آیی نکند بیایی و نباشم! هنوز کثیفم هنوز دارم فرو می روم در (من)! در مردابی که می گوید دوستم دارد! این من آلوده به من! باز هم بگو گریه نکن تا بشنوم باز هم بخوان که می آیی با تو سخن می گویم تصویری مات و عزیز... به سکوت وفادار خواهم ماند ... شب است و خواب حرام! داری می آیی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 دیماه سال 1386 10:45
قورت می دهم همه دلتنگیهایم را و تلخ نوشته هایم را سر می کشم انکار نمی کنم لج کرده ام که برایت بنویسم گریه کنم عاشقت بمانم لج کرده ام دوستت داشته باشم دلم می خواهد باور کنی دوستت دارم همین
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 09:57
یلدا یعنی یادمان باشد زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت ******************************* تو خوبی! تو بهترینی! تو بالاترینی! . . . . . اینم از هندونه شب یلدات. بذارشون تو یخچال خنک شه ! و یلدا مبارک! ******************************** محفل آریائی تان طلائی دلهایتان دریائی شادیهایتان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 09:53
زمزمه می کنم که : من از نسل شب شکنان روزگارم ، من از نسل نورآفرینان پاک ، از سلاله پاک آریائیان بردبارم ، منم میراث هزار ساله زمین ، همان شرق تا غرب گسترده آغوش ، همان پیام آور مهر و دوستی ، همان گرفته درفش آشتی بر دوش، نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز مرا و یادگاران مرا به نیکی یادآر که یادگار یادگاران من ، همه شادی است و...