-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 09:49
الهی بنده آشفته حالم....چرا از درد محرومی ننالم الهی بی نوائی درد مندم....حزین و دل غمین و مستمندم دل پر غصه من مایه من....امیدم بر تو شد سرمایه من ذلیل و ناتوان و خوارو پستم....زره افتاده ام بر گیر دستم ندارم ره به جائی ده پناهم...منزه کن تو یارب از گناهم ترحم کن به حال مستمندی....نظر کن بر اسیر و دردمندی دلم را غرق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 09:48
همه چیز را جمع کردم. یکی یکی. خنده ها، گریه ها و تنهایی ام را که انگار سال ها توی این اتاق زندانی مانده بود. همه را گذاشتم توی چمدان آبی و درش را محکم تر از همیشه بستم. آسمان هم انگار دلش می خواست که من بروم. نه ابری، نه بارانی... شعر ها را که می خواستم از روی دیوار بکنم یادت افتادم نه اینکه یادت نبوده باشم، اما انگار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 09:12
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. **** برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 09:11
نگاه وهم آلودم را خواندی و ترس مبهم چشمانم را ناگفته هایم را از لب خاموش و سردم دریافتی خواستی که بمانی همراه و همدم روزها و شب هایم گفتی که محتاجم مانند احتیاج نیلوفر و پیچک گفتی که تا هستم، خواهی ماند وگفتی که گذشته ها را به دست باد بسپریم تو گفتی و من سراپا گوش شدم لبریز از شوق شنیدن میدانی که دردی جانکاه بر قلبم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 09:10
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 09:41
محبوبه شب وقتی شب پاشو تو باغها میزاره نفس گلها می گیره وقتی تاریکی از آسمون می باره دل غنچه ها می میره وقتی ظلمت نفس گلها رو بسته گل محبوبه شب بیدار نشسته دل به تاریکی و ظلم شب نمی ده که عطرش تا ته باغها رسیده اگه محبوبه رو تو گلدون بذارن همه اطرافشو خار و خس بکارند اگه دیوار بکشند دور وجودش اگه تهمت بزنند به تار و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 09:39
درها به طنین های تو وا کردم هر تکه را جایی افکندم پر کردم هستی ز نگاه بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز در بن خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز و شکستم آویز فریب و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 آذرماه سال 1386 09:42
مردم در همه جای دنیا عاشق می شوند، از عشق دست می کشند یا در عذاب عشقند. عبارات عاشقانه به شما کمک می کند تا عمیق ترین افکار و احساساتتان را در زمانهایی که کلمات به راحتی بر زبانتان جاری نمی شوند، ابراز کنید. در اینگونه مواقع علیرغم تمام تلاشتان برای پیدا کردن کلمات و جملات، هیچ کلمه ای به ذهنتان نمی رسد . ممکن است...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 11:22
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای پریدن نمیکند تنها بهانه ی ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای های های عزا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست تا آمدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 11:19
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه از این سرگشتگی بیزارم و بیزار ولی راه فراری نیست از این دیوار برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود در این سرداب ظلمت نور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 11:14
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم چرا به من شک میکنی . من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم . نبض دل عاشقمو پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو گریه نمیکنم نرو آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون بغض نمیکنم ببین سفر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 09:08
تقابل جوانی و پیری دردناک است ... تضاد احساس کشنده است ... به چه کسی باید گفت که دردی در دل داشتن و درمان را در یک قدمی دیدن زجر آور است ؟! به چه کسی باید گفت خواستنش با دل و روی برگرداندن از روی عقل ملال آور است ؟! تقابل دل و عقل وحشتناک است ... تضاد عقل و دل دیوانه کننده است ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 09:08
این فرشته ساده است و خط خطی ست سر به زیر و یک کمی خجالتی ست بوی سیب می دهد ، لباس او دامنش حریر سبز و صورتی ست گوشواره هایش از ستاره است تاجش از شهاب سنگ قیمتی ست سرمه های نقطه چین چشم هاش ریزه هایی از طلاست ، زینتی ست تکه ای بهشت توی دستش است خنده های کوچکش قیامتی ست دشمنی همیشه در کمین اوست دشمنش، بد و حسود و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 09:01
هر کسی از من خواست با او باشم از من دور شد مهربانی دید و از این لطف من مغرور شد خواستم با او بمانم تا ابد هم آشیان دیدم اما هر چه راگفتم به او در گور شد کاش می شد قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت کاش می شد در پس احساسها خنده ها از اشک سبقت می گرفت کاش می شد از الفبای وجود عین و شین و قاف نشات می گرفت کاش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 08:58
روی ماه و لای ستاره ها یک نفر دنبال خدا میگشت ، شنیده بود که خدا آن بالاست و عمری دیده بود که دستها رو به آسمان قد میکشد .پس هر شب از پله های آسمان بالا میرفت ، ابر ها را کنار میزد .پادر شب آسمان را میتکاند ، ماه را بو میکرد و ستاره ها را زیرو رو . او میگفت : ((خدا حتما یک جایی همین جاهاست . )) و دنبال تخت بزرگی میگشت...
-
کوتاه ترین راه ها...
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 08:56
کوتاه ترین راه عشق ورزیدن نگاهی ست خالص و بی ریا توام با عشق ... کوتاه ترین راه رسیدن به ثروت آن است که قابلیت هایت را بشناسی و بر آن تکیه کنی... کوتاه ترین راه برای تسکین پشت کنکوری ها دیدن افراد موفق و خوشبختی است که حتی از جلوی دانشگاه هم رد نشده اند... کوتاه ترین راه برای رسیدن به آرزوها واقع بین بودن است... کوتاه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 10:38
************ ** ما آدما همیشه صداهای بلندو می شنویم؛پررنگهارو می بینیم و کارهای سختو دوست داریم؛غافل از اینکه خوبها آسون میان؛بی رنگ می مونن و بی صدا می رن ============ ========= ========= ========= ========= ========= ========= === می خوام روی تمام سنگ های دنیا بنویسم دلم واست تنگ شده و آرزو میکنم یکی از اون سنگ ها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 10:28
بهار غریب" من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابر و نسیم من به سرگشتگی آهوی دشت من به تنهایی خود می مانم من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم چشم تو چشمه شوق چشم تو ، ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 09:28
خدایا! من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم؛ همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت. من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند و چشمهایش را می بندد و می گوید: من این حرفها سرم نمی شود. باید !دعایم را مستجاب کنی همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند؛همانی که نمازهایش یک در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 09:27
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم. ++++++++++ همیشه زمان به نفع تو نخواهد بود. این فرصت ها به زودی از دست خواهد رفت و آنگاه دیگر پشیمانی سودی ندارد ++++++++++ به دریا شکوه بردم از شب به هر موجی که می گفتم غم خویش سری می زد به سنگ و باز می گشت ++++++++++ خوشبختی را دیروز به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 08:55
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 08:54
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی شبنم شبنم شبنم رهگذاری خواهد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 08:07
گفتنیها کم نیست ، من و تو کم بودیم خشک و پژمرده ، تا روی زمین خم بودیم گفتنیها کم نیست ، من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ،درهم و برهم گفتیم دیدنیها کم نیست ، من وتو کن دیدیم بی سبب از پاییز ، جای میلاد اقاقیها را ،پرسیدیم چیدنیها کم نیست ، من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق ، روی دار قالی بیسبب حتی ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 08:06
این روزها لحظه به لحظه پر و خالی می شوم! کاش اینجا بودی دلم دارد می پوسد عکسهایت را گذاشته ام روبرویم گونه هایم اشکبار ست آن نگاه غمگینم آن سکوت عذاب آور ن ا ب و د م می کند کاش بودی و دستانت می شد لحظه ای برای من کاش بودی و سرت را می گذاشتی روی پاهایم دست می کشیدم لای موهایت همانطور که گفته بودی نوازش کن نگاهم می شد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آبانماه سال 1386 09:05
خدایا .. چه لحظه هایی که در زندگی ترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی ... چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی... چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی ... وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آبانماه سال 1386 08:55
لبم محکوم شد به ساده بودن غرورم محکوم شد به خونسرد بودن احساسم محکوم شد به کم حرف بودن دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن چشمانم محکوم شد به مهربان بودن دستهایم محکوم شد به سرد بودن پاهایم محکوم شد به تنها رفتن آرزوهایم محکوم شد به محال بودن وجودم محکوم شد به تنها بودن عشقم محکوم شد به محبوس بودن و اما امروز تو عشق من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آبانماه سال 1386 08:52
عشــق عشــــق عشـــــــق نمی دانم که این عشق چگونه بر کویر خشک قلبم بارید که دل بی خبرم عاشق شد و به عشقش می بالد . . . نمی دانم می داند که با دیدنش می رود از تن و جانم خستگی . . . نمی دانم تا کی عاشق می ماند . . . نمی دانم می داند بدون او بی قرارم ، هیچم ، پیچم . . . نمی دانم می داند در انتظار فردای با او بودنم . . ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبانماه سال 1386 14:12
سلامم را می نویسم تا زحمت گشودن لبهایت را برای پاسخش نبینم نکند لبهای نازنینت را برای پاسخ گفتن به سلامم از هم بگشایی اما از روی اجبار نازنین من می شود بگویی با چه زبان بگویم که پروانه پریشان نگاهم هنوز هم این نیلوفری شمع مهربانی های توست من التماس کدام گلدان را بکنم که لطافت شمعدانیهای صورتش را به پای حقارت واژه های...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبانماه سال 1386 13:58
به یاد تو امروز بعد از گذشت آخرین ملاقاتمان دلم برایت تنگ شده است زمان به کندی از کنارم می گذرد و من چقدر سخت شبهایم را به روز و روزهایم را به شب می رسانم اما تو بی خبر از طوفان سرنوشتی که برایم رقم می خورد شیشه ظریف قلبم را شکستی و مرا در میان رویاهای همیشگی ام تنها گذاشتی و من همواره با خاطراتت زندگی کردم و ساعتها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبانماه سال 1386 13:52
بگذار یک بار دیگر بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم بگذار یک بار دیگر عاشق بشوم و پا برهنه در آسمان راه برم بیا ... بیا و این هوای دم کرده را کنار بزن! بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور! دستی به صدای خسته ام بکش! و بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم بگذار کلمات مرده ام در صدفهای صورتی جای دهم و آنقدر...