-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 09:57
میون این همه دل ، همه جور و همه رنگ یه دل ساده می خوام ، مثل آسمون یه رنگ یه دل ساده می خوام ، یه دلی که دل باشه میون این همه دل ، غیر آب و گل باشه دل دریا ، دل رود دل آبی ، دل آب دل بی رنگ و ریا ، صاف و ساده بی نقاب یه دل از همه جدا ، مثل آیینه دیدنی قصه هاش شنیدنی ، همیشه شکستنی سخت تنهایی راه سخت بی همنفسی چی میشد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 09:12
اونایی که ادعاشون میشه عاشقن کجان؟ اونایی که خیلی ساده میگن عاشقن کجان؟ خیلی زود با یه نگاهی میشن عاشق پس کجان؟ پس کجاس اونهمه حرفای قشنگ و عاشقانه؟ پس کجاس اونهمه چشمک زدنای زیرکانه؟ اون دلی که از جداییها گله داشت... پس چی شد اونهمه دلتنگت شدنهای شبونه شب نخوابیدن تا صبح با کلی وهم عاشقونه!!! اونهمه دوستت دارمهای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مهرماه سال 1386 10:14
سرت را که بالا بیاوری چیزی از نجابتت کم نمی شود ، خیالت راحت فرشته های رو شونه هات پیرتر از آنند ، که حساب و کتاب بیخودی خوبیت را کف دست بنویسند !... گناه اگر کنی از آسمان ستاره می افتد ، دامنت را بلند کن ، به چیدن خوشه خوشه آمده ام ! دست پُر اگر از این سیاهی بر نگشتم دراز می افتم رو به جاده ای که از روم قطار بهشت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مهرماه سال 1386 10:13
وقتی که تو دل سنگت پر از رنگ و ریاست وقتی که ساز صداقتت همیشه بی صداست وقتی یک بار نشد تا سر حرفات بمونی نتونستی قدر عشق بی ریا رو بدونی نمی تونم ، نمی خوام که با تو هم صدا بشم من به خاطر خودت از تو باید جدا بشم نمی تونم ، نمی خوام حرفاتو باور بکنم قصه ی دروغ احساستو از بر بکنم اگه من می خوام برم امروز و تنهات بذارم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مهرماه سال 1386 10:12
دست هایی که یاری می رسانند مقــدس تر از دست هایی هستند که دانه های تسبیح را می گردانند از یارو می پرسند فامیلی خدا چیه میگه وکیلی(خدا وکیلی) به همسرت نیکی کن. اگر همسر نداری به دوست دخترت نیکی کن. اگر دوست دختر نداری یکی پیدا کن. اگر پیدا نکردی تلاش کن. اگر تلاشت نتیجه نداد خاک بر سرت کن. بی عرضه بی خاصیت غضنفر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 مهرماه سال 1386 12:18
گل سرخ : عشق آتشین مرا بپذیر غنچه گل : برای نخستین بارقلبم به خاطر تو لرزید گل میخک : قلبم را به تو تقدیم میکنم گل شقایق : زندگیم فقط به خاطر عشق توست گل بنفشه : همیشه به یاد من باش گل اطلسی : نمیدانم مرا دوست داری یا نه گل محمدی : ترا از صمیم قلب می پرستم گل شب بو : در شب مهتاب ، رویت را می بوسم گل همیشه بهار : عشق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 مهرماه سال 1386 12:16
ازسنگهایی که درسرراهتان هست برای ساختن پلکان استفاده کنید *~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~* ~*~*~*~* از میان کسانی که برای دعای باران به تپه ها می روند تنها کسانی با خود چتر می برند که به کار خود ایمان دارند *~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~* ~*~*~*~* همیشه عیب کار اینجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم .......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 مهرماه سال 1386 12:16
دل به دست غیر دادن دیوانگی است من پشیمانم، ولی خودکرده را تدبیر نیست خانه دل را به هر معماری من دادم نشان گفت: که این ویرانه را قابل تعمیر نیست حس تو ،نبض تو ،دست تو خاطره شد عشق تو ، یاد تو ، اسم تو خاطره شد مثل یک حس زیبا ، مثل یک خواب کوتاه من اسمت را گذاشتم «قشنگترین اشتباه» بی تو هر لحظه من، شکست بی صدا بود این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 09:59
آیا هنوز عاشقم هستی آنگاه که سپیدی بر گیسوانم موج می زند ... آیا هنوز هم به یاد می آوری دختر جوانی را که بردی چون عروست در یک روز بارانی در پاییز آیا هنوز مرا سخت در آغوش می فشاری چون شب پیوندمان یا ،از یاد خواهی برد اولین روز دیدارمان را در تابستان هنگامی که رزها شکوفه داده بودند و پرندگان می خواندند آیا باز هم نوای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 09:52
دستم رو میندازم دور گردنش صندلی ایی که بارها اشکهام بر رویش چکه کرده به دیوار سلام می کنم و گاه که بی هوا بهش می خورم ازش دلجویی می کنم - ببخشید آقای دیوار ... و باز صندلی را با خودم می چرخانم و می رقصانم چپ ... راست ... چپ ... راست ... یادمه رقص بلد نبودم ! اما غم مرا هم به رقص وا داشته ! اشک هایم را می خورم و باز با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 08:29
من نمیدانم کیم . . . هیچکس ؟ بدنبال . . . ؟ شاید هیچ چیز از جنس هیچ کس . . . شاید دنبال خودم می گردم در دنیای دگران . . . هیچمو در پی هیچ همه عمر ، چو غمی در پی اشک و دلی در پی آه . . . چیستم ؟ هیچکسی در پی شاید هیچ باید گشت شاید دید در گذر ظلمت این دیر گذر کرده ز دور شاید آواز دلی می آید شایدم نعره فریاد غمی میشنوم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 09:31
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 09:24
گفته بودم عشق یعنی هورم نفس داغِ داغ عشق یعنی بوییدن گل از لای در باغ می گویم عشق یعنی سوز درد سرد سرد عشق یعنی دلی بی کینه اما پر ز درد گفته بودم عشق یعنی التهاب التماس عشق یعنی مروارید یه قطعه الماس می گویم عشق یعنی حقارت در التماس عشق یعنی ذغال، نی مروارید و الماس گفته بودم عشق یعنی زلالی رود وجود عشق یعنی به درگاه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 09:06
Strength of a Man The strength of a man isn't seen in the width of his shoulders. It is seen in the width of his arms that encircle you. قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه The strength of a man isn't in the deep tone of his voice....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 08:35
4 سوال با ارزش در زندگی تنها 4 سوال با ارزش در زندگی هست: چه چیزی مقدسه؟ ساخته روح چیست؟ ارزش زندگی برای چیست؟ و ارزش مرگ از آن چیست؟ پاسخ هر کدام از این سوالات فقط عشق
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 08:31
امشب دیگر سکوت را بشکن٬ یگانه ام! ببین این منم٬ این منم که به کلبه عشقمان بازگشته ام! جای تو خالی است... ببین کلبه را امشب چراغانی کرده ام٬ از این دیوار به آن دیوار ریسه کشیده ام٬ برگرد یگانه من! بگو چه میخواهی٬ چشم آبی می خواهی٬ باشد سراپا دریا می شوم! گیسوی مشکی می خواهی٬ آسمان شب می شوم! راستی آسمان را ببین لباس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 11:52
داشتم با عروسکم بازی می کردم..... تو دنیای بچگی چقدر به من و عروسکم خوش می گذشت.. غروب بود.... غروب دلگیری بود..... دخترکی رو دیدم که رو به خورشید که در حال رفتن بود ایستاده بود...و می گریست.... دلم برایش سوخت.... با خودم فکر کردم...شاید کسی عروسکشو ازش گرفت.. رفتم جلو پرسیدم...:چرا گریه می کنی...؟! کی اذیتت کرده....؟...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 08:52
اگه ""میوه ممنوعه"" رو بخوری، ""شکرانش" رو به جا نیاری، میری تو ""اغماء""، بعد میری زیر ""یه وجب خاک ************ *** برو به جهننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم اخه فقط تویی که میتونی جهنمو بهشت کنی. ************ *** اینکه چقدر زمان داری مهم نیست ، بلکه مهم اینکه چگونه می گذرونیش. ************ *** کسی که هم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 08:47
اگه ""میوه ممنوعه"" رو بخوری، ""شکرانش" رو به جا نیاری، میری تو ""اغماء""، بعد میری زیر ""یه وجب خاک ************ *** برو به جهننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم اخه فقط تویی که میتونی جهنمو بهشت کنی. ************ *** اینکه چقدر زمان داری مهم نیست ، بلکه مهم اینکه چگونه می گذرونیش. ************ *** کسی که هم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 08:34
با اجازه تو ! جای خالی ات را به انتشار بوی شاخه گلی هدیه کرده ام بدون تو اینجا قلبم ته مانده آرزوهایش را بدرقه می کند و نا امیدانه نفسهای گرمت را به روی کاغذ مقابلش حک می کند و بعد؛ به اجاق خاموش خاطرات پرتاب می کند از تو چه پنهان دوباره بغض کرده ام؛ باید وضو بگیرم؛ از بس اذان چشمهای تو را نشنیده ام تمام نمازهای نگاهم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 09:14
در فراسوی زمان به دنبال تو گشتم اما تو را نیافتم تو رفته بودی بی انکه بگویی تو تنها رفتی و من تنها ماندم در تنهایی ام سکوت را میهمان کرده اما تو را نیافتم در جنگل عشق درختان سر به فلک کشیده را دیده اما تو را نیافتم در کنار امواج دریا نشستم اب زلال و پاک بود اما تو نبودی در جاده ی بی کسی به دور دستها خیره شده تا شاید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 09:09
دوازده پیام برای متولدین دوازده ماه سال: برای فروردین: که به جهان بیاموزد عشق "معصومیت" است واز جهان بیاموزد که عشق "اعتماد" است. برای اردیبهشت: که به جهان بیاموزد عشق "صبر و تحمل" است واز جهان بیاموزد که عشق "بخشش وگذشت" است. برای خرداد: که به جهان بیاموزد عشق "آگاهی" است واز جهان بیاموزد که عشق "احساس" است. برای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 09:06
پیداست هنوز شقایق نشدی ... زندانی زندان دقایق نشدی ... وقتی که مرا از دل خود می رانی ... یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی ... زرد است که لبریز حقایق شده است ...تلخ است که با درد موافق شده است ... شاعر نشدی وگر نه می فهمیدی ... پاییز بهاریست که عاشق شده است نم نم باران چشمان تر بنفشه را دل داری داد و گفت چرا می ترسی مگر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 10:56
تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست سر گشته ای به ساحل دریا، نزدیک یک صدف، سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است ! گوهر نبود - اگر چه - ولی در نهاد او، چیزی نهفته بود، که می گفت ، از سنگ بهتر است ! جان مایه ای به روشنی نور، عشق، شعر، از سنگ می دمید ! انگار دل بود ! می تپید ! اما چراغ آینه اش در غبار بود ! دستی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 10:54
گفتی بیا باران را به بیقراری دلها تعارف کنیم چتر به دست گرفتیم و راه افتادیم گفتی دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم حالا خوب می دانم این صدای مهیب ؛ همان لحن خیس و ساده باران است که گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند می آیند روی زمین تا کمی ستاره ها را تماشا کنند و اگر هم دستشان رسید از درخت بی سایه ای سیب سکوت بچینند آنوقت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 10:51
به نام آن که اشک را آفرید تا سرزمین داغ جدایی آتش نگیرد در من هزار حرف نگفته هزار درد نهفته هزاران هزار دریا هر لحظه در طپیدن و طغیانند ... من ترانه هایم را از بوی نارنج گس کرده ام و با بندینکی از جنس برگ موز گیسوی دختر شب را می بافم ٬ من در نبودنت نشانه ای میابم و هرگز برای خواندن نماز وعده ٬ بهانه ای نمی گیرم تنها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 09:49
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود هی کار دست من بدهد چشم های تو هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان حس می کنم که قافیه هایم عوض شود جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود سهراب ِ شعرهای من از دست می رود حتی اگر عقیده ی رستم عوض...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 09:33
با باران می آیی گفتی٬ بهار که بیاید برمیگردی٬ گفتی٬ اولین باران بهاری که ببارد٬ برمیگردی گفتی که می آیی٬ با بهار می آیی... نمیدانی که بهار چگونه بهار را انتظار کشید نمیدانی که بهار طلوع خورشید را میشمرد نمیدانی که بهار٬ آرزو میکرد روزهایش شب شود٬ نمیدانی که بهار٬ برایت هفت سین عشق چیده بود٬ نمیدانی که... آخر فکر میکرد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 09:32
نامت چه بود؟ آدم فرزند؟ بنویس اولین یتیم خلقت محل تولد؟ بهشت پاک اینک محل سکونت؟ زمین خاک آن چیست بر گرده نهادی؟ امانت است قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک اعضاء خانواده؟ حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک روز تولدت؟ روز جمعه، به گمانم روز عشق رنگت؟ اینک فقط سیاه ، ز شرم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مهرماه سال 1386 09:28
به آسمان دوباره نگاه می کنم آبی نیست!غرق درآبم اما تنگ من دریا نیست. دل من بشکسته است ودلم تنگ تر از هر قفس است. ماهی تنگ بلورم , جای من اینجا نیست.پس این فاصله ها دور ز دریا خانه ام اینجا نیست. همه رویای شبم غوطه درآبی دریاست.خانه ام دورترین رویاهاست. من دلم می خواهد درهمین خواب بمیرم.غرق درآب شوم جان دهم ساده...