-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 09:49
برای دیدن پنهان ... و رسیدن به آسمان آبی عشق روزها، ماهها و سال ها دویدم ... زمستان را به دست بهار سپردم و تابستان را در دست رنگین کمان خزان رها کردم اما لحظه دیدار کجاست ؟ از نسیم پاییز شنیده ام ... آنگاه که هرگز پاییز فرا نرسد و خورشید هرگز غروب نکند... تو را خواهم دید از آسمان شنیده ام که اگر روزی هرگز تاریک نشود و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 09:32
برو ! وقت رفتنه! نازنینم: سرانجام سهم تو رفتن شد و سهم من ماندن! سهم من از عشق , چیزی بیشتر از رویایی دل انگیز و شیرین نبود. ولی حالا به همین رویای شیرین قانعم! برو و نگذار نگاه سرد و بی مهرت حلاوت این رویا را به تلخی بدل کند... به همین رویای شیرین قانعم! به رویایی که که با گذراندن آن از ذهن و قلب عطری دل انگیز تمام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 09:24
دیشب برای اخرین بار دیشب برای اخرین دیدار چشمانم را روبه تو باز کردم و به چشمان تو خیره شدم و از ته دل برایت حرفت زدم و تو با ارامش تمام به حرف هایم گوش دادی کاش میشد دستانت را در دستانم بگیرم کاش میشد تو را در باغچهء کوچک دلم می کاشتم تا تمامه تاریکی های دلم را روشن کنی کاش میشد که ماله من باشی .....کاش میدانم ,...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبانماه سال 1386 11:20
ما به هم نمی رسیم ... (من می گویم ) من باغ سنگین غم بر دوشم، چشم به آسمان دوخته ام ! و تو ، با حسرت یک دوستت دارم تا ابد چشم در چشم من دوخته ای ! چیزی از زبانم نمی یابی شاید جست و جو می کنی در چشمانم ! می گویم :" زندگی یعنی اسیر حادثه ها بودن ، اسیر " ! می گویی :" و عشق؟ " می گویم :" عشق، حادثه است " ! می گویی با قطره...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبانماه سال 1386 10:42
فصل رویش گل یخ ٬زمان له کردن برگها زیر پا زمان مالک شدن لحظه ها ٬ زمان خفه کردن ارباب زمان ارضای حس نفرت٬ ارضای حس دلتنگی فصل دادگاه تو ٬ فصل حاکمیت من چقدر نوشتم و کشیدم این شب را جغد کور امشب برای من ناله نمی کند شاید برای تو می رقصم و می گریم ... جمله های پاره پاره را به خنده در می آورم اکسیژن کهنه ای را می بلعم و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبانماه سال 1386 10:38
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آبانماه سال 1386 08:03
صدای اشک من ناقوس مرگ است کتاب عشق من تنها سه برگ است یکی برگ فراق و درد اسیری یکی رسوایی و درد فقیری یکی دیگر نگویم آیا ندیدی !؟ همان برگ تار نا امیدی عشق رازی است مقدس. برای کسانی که عاشقند, عشق برای همیشه بی کلام می ماند, اما برای کسانی که عشق نمی ورزند, عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست. عشق بورزید تا به شما عشق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آبانماه سال 1386 08:02
مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم چه سود از مهرورزیدن چه حاصل از وفاکردن مرالایق بدانی یا ندانی دوستت دارم من غریبه دیروز, آشنای امروز و فراموش شوده فردایم پس در آشنایی امروز مینگرم تا در فراموشی فردا یادم کنی نمیدانم این زبان قاصر منه که نمی توند کلمات را بر باب میل غم دلم بنویسد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 11:05
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 08:17
قسم به عشقمون قسم همش برات دلواپسم قرار نبود اینجوری شه یهو بشی همه کسم راستی چی شد چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم راستی چی شد چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم به ملاقات اومدم ببین که دل سپرده داری چگونه عمری از احساس عشق شدی فراری نگاهم کن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 08:15
زندگی سودایی است زندگی نجوایی است که من را آه کشیدم در خود زندگی سوز جگر سوز غم جانان است اما صحبت از زخم درون و غم و اندوه در سخن آسان است هیچ کس عشق ندارد که بداند سوز را هیچ کس زخم ندارد که بداند درد را اما من خسته از این همه زخم و اندوه و غم هجران نسشته منتظر در کویری دل سوخته از غم باران نمی دانم ، ولی شاید این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 08:11
Kisses can express friendship, Kisses can express love, Kisses can catch you by surprise, and feel like they've been sent from up above. Better than hugs, there's just something about a good kiss. I want you to feel special, so I'm sending you this. Here's 50 Hershey's Kisses, each with a smiley within. This should...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 10:26
قبل از ازدواج ٠ ٠ ٠ مرد: آره، دیگه نمیتونم بیش از این منتظر بمونم. زن: میخواهى من از پیشت برم؟ مرد: نه! فکرش را هم نکن. زن: منو دوست داری؟ مرد: البته! زن: آیا تا حالا به من خیانت کردی؟ مرد: نه! چرا چنین سوالى میکنی؟ زن: منو مسافرت میبری؟ مرد: مرتب! زن: آیا منو میزنی؟ مرد: به هیچوجه! من از این آدما نیستم! زن:...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 08:18
ببین که می کشد دلم همیشه انتظار تو و آه می کشم تو را ، خوشا دمی کنار تو ببین چگونه لحظه ها سیاه و سردو بی صدا عبور می کنند و من همیشه بی قرار تو شبی به خواب دیدمت. الهه سعادتم . که من نشسته ام چه خوش به زیر سایه سار تو سروده ام دو شعر، شعری از بلور و نور یکی در انتظار تو ، یکی به افتخار تو ********************** وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 08:14
اگر به خاطر زیبایی ، دوست ام میداری دوستم مدار! خورشیدرا دوست بدار با گیسوان زرینش . اگر به خاطر جوانی دوستم میداری دوستم مدار! به بهار عشق بورز که هر ساله جوان است. اگر به خاطر دارایی دوستم می داری دوستم مدار! پری دریایی را دوست بدار که مروارید و یاقوت ، بسیار دارد. اگر دوستم می داری به خاطر عشق پس هر آینه دوستم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 11:42
مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم چه سود از مهرورزیدن چه حاصل از وفاکردن مرالایق بدانی یا ندانی دوستت دارم اگه میخوایی دوستت داشته باشم این نقطه ها رو دنبال کن . . . . . . دیدی گفتم کمبود محبت داری جیگر!!! عزیزم هر کسی غیر من بهت میگه "دوست دارم" باور نکن !!! اخه رویا تو تنها کسی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 10:42
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ، نیست یاری که مرا یاد کند دیده ام خیره به ره ماند و نداد، نامه ای تا دل من شاد کند خود ندانستم چه خطائی کردم، که ز من رشته الفت بگسست در دلش جائی اگر بود مرا، پس چرا دیده ز دیدارم بست هر کجا می نگرم؛ باز هم اوست، که به چشمان ترم خیره شده درد عشقست که با حسرت و سوز، بر دل پر شررم چیره شده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:57
زندگی مثل پیاز است که هر برگش را ورق بزنی اشکتو در می یاره ملاصدرا می گوید: خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود به یه نی نی میگن عشق یعنی چی؟ میگه عخش یعنی بذالی اونم از پفکت بخوله اما فقط تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:54
سحر در سجده ی پاکی تو را در زجه های قلب بیمارم دعا کردم . هزاران بار اندوه و تنهایی در تو را در های های گریه و اشک ام صدا کردم تو را من تا . سحر هر شب به تنهایی دعا کردم . دریغ از درد تنهایی دریغ از آه سرد و اشک رسوایی که در دنیای بی مهری کسی از دل نمی تابد _ و من در آسمان و کهکشان- اینچنین دنیای بد عهدی تو را خورشید...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:45
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز، بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آینه بر صورت خود خیره شدم باز، بند از سر گیسویم آهسته گشودم عطر آوردم و بر سر و بر سینه فشاندم، چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم افشان کردم زلفم را بر سر شانه ، در کنج لبم خالی آهسته نشاندم گفتم بخود آنگاه ؛ صد افسوس که او نیست، تا مات شود زینهمه افسونگری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:09
دقیقه های دلتنگ ، ثانیه های لبریز صدای پای خش خش ، دختر برگ و پاییز گل پونه های وحشی ، نسترنای بی تاب نگاه آبی ِ عشق ، دختر مهر و مهتاب پنجره ها رو وا کن ، برگا شدن طلایی تکیه بده به ابرا ، دلا شدن هوایی با ریتم خیس بارون ، برقص میون باغچه اُرکیده رو صدا کن ، برای خواب ِ طاقچه تو حسرت ِ نگاتن ، پنجره ها ی دلتنگ همنفس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:08
در پناه سایه نیمه لرزان یک شمع برایت مینویسم..... غریبی بد دردیست.....من تو را می خواهم....نه هیچ چیز دیگر را.... میان این همه اشنا من بی تو غریبه ام....تو در حال عبوری از من از خاطره هایت از گذشته ها....می دانم که طاقت نداری که باور کنی من این همه ماه، برای دیدنت صبوری کردم..... اما باور کن با صد هزار دریا هم نم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:07
طی شد این عمر تو دانی به چه سان ؟! پوچ و بس تند چنان باد دمان همه تفسیر من است این که خودم می دانم که نکردم فکری که تامل ننمودم روزی ساعتی یا آنی که چه سان می گذرد عمر گران !!! کودکی رفت به بازی به فراغت به نشاط فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید تا بخندد شادان که پس از این گردش فرست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:04
صدایگمشده بیشک چنین که خواب زچشمم پریده است پروانهای دوباه مرا خواب دیده است شاید دوباره شیطنت برهای سفید بر روی خواب تند علفها دویده است ای خاطرات خانه به دوش از شما کسی آیا صدای گمشدهام را ندیده است آیا کسی از آنهمه گل بوسههای مهر یک غنچه از برای لبانم نچیده است مادر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 09:02
خدایا! در این شب عید ما را از شر الیاس، پدرانمان را از شر هستی، و بیمارانمان را از شر دکتر پژوهان در امان بدار! آمین حاجی فتوحی اعلام کرد: به کوریه چشم بینندگان خانم دکتر بردیا رو هم می گیرم کلاس عشق ما دفتر ندارد شراب عاشقی ساغر ندارد بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بی وفا باور ندارد عبادت بعضی از ما مانند شیطنت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 08:53
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 11:34
کاشکی در کوچه های کودکی گم می شدم هم صدای قاصدکهای تکلم می شدم می نشستم زیر آواز سپید چلچله بار دیگر خیس باران ترنم می شدم زندگی را می دویدم تا فراسوی امید تا که در چشم تماشا یک توهم می شدم آرزو می چیدم از رنگین کمان شاپرک ناگهان در جنگل پروانه ها گم می شدم می تکاندم غم غبار اشک را از چشم دل مهربان هم بازی عشق و تبسم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 11:14
دلتنگیهای آدمی را باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند سکوت سرشار از حرفهای ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشقهای نهان و شگفتیهای بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من .... گاه آنچه ما را به حقیقت می رساند خود از آن عاری است...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 10:01
آیا هنوز عاشقم هستی آنگاه که سپیدی بر گیسوانم موج می زند ... آیا هنوز هم به یاد می آوری دختر جوانی را که بردی چون عروست در یک روز بارانی در پاییز آیا هنوز مرا سخت در آغوش می فشاری چون شب پیوندمان یا ،از یاد خواهی برد اولین روز دیدارمان را در تابستان هنگامی که رزها شکوفه داده بودند و پرندگان می خواندند آیا باز هم نوای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 09:59
به لبهایم مزن قفل خموشی، که در دل قصه ئی ناگفته دارم ز پایم باز کن بند گران را ، کزین سودا دلی آشفته دارم بیا ای مرد؛ ای موجود خودخواه، بیا بگشای درهای قفس را اگر عمری به زندانم کشیدی ، رها کن دیگرم این یک نفس را منم آن مرغ؛ آن مرغی که دیریست به سر اندیشه پرواز دارم سرودم ناله شد در سینه تنگ، به حسرتها سر آمد روزگارم...