ای کاش زودتر حکم دادگاه لطف الهی صادر گشته
و از این بازداشتگاه دلتنگی
با قل و زنجیری از مهر و وفا
راهی تبعیدگاه خوشبختی می شدیم.
ای معصومترین سارق گنجینه قلبم،
در نهایت هوشیاری و اختیار
با صدایی رسا اقرار می کنم که
منم حلق آویز طناب عشقت.
و قسم می خوردم که تا ابد
از دژ دلدادگیت قدم برون نگذارم.
و در حضور تمامی حضار این دادگاه
فریاد بر می آورم که
دوستت دارم،
حتی پس از آزادی از زندان حیات.
عشقُ نخستین نیاز برای پیوند است، عشق یعنی دوست داشتن به اضافه صداقت ، رفاقت ، معرفت عشق یعنی امروز ، فردا و همیشه عشق آن سوی من است ، آن سوی تردید ، آن سوی اگر ، آن سوی اما ، شاید ... عشق را باید به جا آورد ، محترم شمرد ، شناخت عشق کودکی است که بوی صداقت و صراحت می دهد دست عشق را در کوچه های پر از ازدحام زندگی نباید رها کرد عشق را نباید رنجاند ، نباید گریاند عشق را باید پاس داشت
| |
2] |
|
| |
زمانی که از مادرم متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت
و گفت تا آخر عمر با تو هستم
از او پرسیدم کیستی ؟جواب داد : غم هستم
آن لحظه فکر کردم که غم عروسکی است که من با آن
سرگرم می شوم .
ولی اکنون فهمیدم که من عروسکی هستم بازیچه دست غم
زمستان را دوست دارم چون فصل غم است
غم را دوست دارم چون گواه دل است
دل را دوست دارم چون تو را به من نشان داد
اما تو را دوست دارم بدون آنکه بدانم چرا ؟
زندگی زد ؛آدم رقصید .
آدم رقصید ؛ زندگی عرق کرد .
زندگی عرق کرد ؛ آدم چایید .
آدم چایید ؛ زندگی تب کرد .
زندگی تب کرد ؛ آدم لرزید .
آدم لرزید ؛ زندگی ترک برداشت .
زندگی ترک برداشت ؛هیچ کس درد آدم را نفهمید
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند :
بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟
خداوند گفت :
غم را بخاطر خودم آفریدم
چون این مخلوق من که خوب می شناسمش
تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم
در غریبی ناله ها کردم کسی یادم نکرد ، در قفس جاندادم و صیاد ازادم نکرد، ضربه مردم چنان از زندگی سیرم نمود، آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
چشات دیگه از من خسته سیره اما هنوز چشای من اسیره فقط بدون که این دل شکسته منتظره بگی واست بمیره
عاشقانه ترین نگاهم را روی قایقی از باد نشاندم و پارو زنان سوی تو فرستادم وقتی به ساحل نگاه تو رسید تو چشمانت را بستی و قایقم ، غرق شد !...
در شهری به نام "عشق" کوهی است به نام "محبت" و از آن کوه رودی می گذرد به نام "صفا" و در آن رود جویباری می رود به نام "وفا" و همه با هم به آبگیری می ریزند به نام "وداع
آسمون می تونه مطمئن باشه که روزی آفتابی میشه واین جدایی تموم میشه اماعاشق، منتظروغمگین ازجدایی می تونه مطمئن باشه؟شایدآسمون راهشوبلده...
نمیدانم قلبم را که بر شنهای ساحل کشیده ام دیده ای ؟ یادر زیرحرکتهای ظالمانه موجها گم گشته؟؟؟
همیشه روشنترین آینده ها بر روی گذشته های فراموش شده شکل می گیرند پس تا غم و غصه های گذشته رو فراموش نکنی نمی توانی به آینده های روشن دست پیدا کنی
آدم ها مثل کتابن از روی بعضی ها باید مشق نوشت ... از روی بعضی ها باید جریمه نوشت ... بعضی ها رو باید چندبار خوند تا معنیشونو بفهمیم ... و بعضی ها رو باید نخونده دور انداخت | |
| نظرات [2] |
|
| |
تفاوت عاشق بودن و کسی را دوست داشتن | |
بین کسی که عاشق شده است و کسی که تنها شخصی را دوست دارد تفاوتهایی وجود دارد نکات زیر کمک می کند تا این تفاوتهارادرک کنیم : 1- هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید تپش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهید شد اما هنگامیکه کسی که را دوست دارید می بینید احساس سرور و خوشحالی می کنید . 2- هنگامیکه عاشق هستید زمستان در نظر شما بهار است ولیکن هنگامی که کسی را دوست دارید زمستان فصلی زیباست . 3- وقتی به کسی که عاشقش هستید نگاه می کنید خجالت می کشید و لیکن هنگامی که به کسی که دوستش دارید نگاه می کنید لبخند خواهید زد . 4- هنگامیکه در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید آنچه را که در ذهن خود دارید بیان کنید ولی در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آنرا خواهید داشت . 5- در مواجه شدن با کسی که عاشقش هستید خجالتمی کشد و حتی دست و پای خود را گم می کنید اما در مورد کسی که دوستش دارید راحت تر بوده و توانایی ابراز وجود خواهید داشت . 6- شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید مستقیم و طولانی نگاه کنید اما می توانید در حالی که خنده ای بر لب دارید مدتها به چشمان کسی که دوستش دارید نگاه کنید .7- وقتی معشوقه شما گریه می کند شما نیز گریه خواهید کرد اما در مورد کسی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او خواهید داشت . 8- احساس عاشق بودن و درک آن از طریق دیدن است اما دوست داشتن از طریق شنوایی و صحبت کردن است . 9- شما می توانید یک رابطه دوستی را پایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببندید چرا که حتی اگر این کار را بکنید عشق همچون قطره ای در قلب شما و برای همیشه خواهد ماند . راستی شما دوست عزیز نظرتون چیه ؟ باید دوست داشت یا عاشق بود ؟ | |
| | نظرات [1] |
|
| |
جلسه ی امتحان عشق | |
|
سراپای وجودم خواهان توست وتورا دوست دارم
اما نمی توانم برزبان آرم که تورا می پرستم
زمانی که تورامیبینم کلمات درذهنم ترکیب میشود
و فکرم چون کبوتری سبک بال ازقفس به پروازدرمی آید
چشمانم تیره و تارمیشود دستانم به لرزش می افتد
میدانم چرا نمیشود روحم را به اسارت بکشی
کلا مم را روان گردانم
((چون تو رادوست دارم ))
من عشق را درتو
تو را در دل
دلم را موقع تپیدن
و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش ، خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
ای چشمه جوشان این قلب بی طاقت من
ای مهتاب این شبهای بی تابی من
به ان چهره عاشقانه ات قسم
دوســـــــــــــــتت دارم
ای ساحــــــــل امـــــــــــیدم
ای اغاز من
ای فردای من
به همان لحظه دیدارمان قسم
دوســــــــــــــــتت دارم
بیشتر از هر زمانی
بیشتر از هر لحظه ای تورا میخواهم
وبرای دیدنت بیقـــــــــــــرارم
چشمان خود را ببند. پاییز است تو درحال مشاهدة خودت هستی که
در باغی پر درخت زیر درختی نشسته ای.
برگ های زیادی زیر پایت ریخته اند.
نسیم ملایمی می وزد و برگ های سست را از درخت ها جدا می سازند.
وقتش رسیده مثل این درخت افکار منفی که دربارة خودت داری مثل برگ های همین درخت از خود جدا کنی.
پاییز افکار منفی ات فرا رسیده و تومی خواهی با جدا کردن این افکار بار دیگر به وجودت فرصت دهی که با افکاری سبز و مثبت شاداب و باطراوت شود.
تو جدای از افکارت هستی. با جریان این افکار شناور نباش فقط از آنها آگاه شو،
تو جدای از این افکار هستی تو به وجود آورندة این افکار نیستی بلکه تنها شاهد آنها هستی.
شاهد سبز شدن، زرد شدن و خالی شدن افکار در خودت باش و همة آنها را بپذیر «زندگی مانند نقشی که بر آب می کشی محو می شود.»
تو فراتر از ذهنت هستی و از آن مجزایی فقط از این موضوع آگاه شو.