دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

خواستم اشک برای از دست دادنش بریزم ٬ دیدم تمام اشکم رو برای بدست آوردنش ریختم. کاشکی هرگز ندیده بودمش
 
دوست دارم تو سیب باشی و من چاقو پوستتو بکنم می دونی چرا؟؟؟ چون چاقو بخواد پوست سیب رو بکنه باید همش دورش بگرده
 
دلم... : درد می کنه؟ _ نه! :می پیچه ؟ _ نه! : می سوزه؟ _ نه! : پس چی؟ _ دلم ... دلم . . . تنگ شده
 
میدونی شباهت تو با گل چیه ؟ هر دوتاتون عشقین . با این تفاوت که گل عشق زنبور عسله  اما تو عشق منی
 
برای مردن، افتادن از هیچ ارتفاعی لازم نیست ..... فقط کافیستکه از چشم تو بیافتم

نامه ای به معشوق


زیبای من سلام
من از دیار عشق به تو نامه می نویسم! اینجا همه پروانه ها در شعله شمع عاشقانه سوخته اند٬ بلبلان در کنار گل پژمرده شان آرام خوابیده اند٬ ماه تمام شب را به دنبال خورشید می گردد....
عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم٬ غافل از اینکه عشق یعنی یکرنگی! این حرف را روزی که مرا با کلام خویش مسحور کرده بودی از نگاهت خواندم. چه روز با شکوهی بود! آن روز آسمان را بین خودمان تقسیم کردیم: باران برای من٬خورشید برای تو٬برف برای من٬ستاره ها برای تو....
ولی از آن روز مدتها گذشته است. بارانی که سهم من بود از چشمان من بارید. به موهای سپیدم نگاه کن!همه می گویند خیلی زود پیر شده ام٬ ولی تو که می دانی همان برف هایی که مال من بود بر سرم نشسته است. ناراحت نباش! به لبخند خورشید و چشمک ستاره می ارزید....
من بازی عشق را به تو باختم. از باختن پشیمان نیستم٬ ولی ای کاش می توانستم یک بار دیگر دلم را به تو ببازم. حیف که دیگر نمی توانم٬ کمی شکسته شده ام. برای این همه زیبایی نفس کم می آورم...
این نامه را با قاصدک برایت می فرستم. تا یکی دو روز دیگر به دستت می رسد. تا آن موقع من به امید وصالت برای همیشه خوابیده ام . شک ندارم که در زیر خاک هم خواب تو را می بینم. از این که بیش ازاین طاقت نیاوردم و این قدر زود رفتنی شده ام متاسفم! مرا ببخش٬ مجنون خوبی برایت نبودم...

برای مردن، افتادن از هیچ ارتفاعی لازم نیست ..... فقط کافیستکه از چشم تو بیافتم
 
میدونی شباهت تو با گل چیه ؟ هر دوتاتون عشقین . با این تفاوت که گل عشق زنبور عسله  اما تو عشق منی
 
دلم... : درد می کنه؟ _ نه! :می پیچه ؟ _ نه! : می سوزه؟ _ نه! : پس چی؟ _ دلم ... دلم . . . تنگ شده
 
دوست دارم تو سیب باشی و من چاقو پوستتو بکنم می دونی چرا؟؟؟ چون چاقو بخواد پوست سیب رو بکنه باید همش دورش بگرده
 
همیشه هر جاکه باشی یه قلبی هست که همیشه برای تو می تپه

همیشه می خواستم بی علامت سوال برایت بنویسم
 اما اضطراب تپش های ترانه که مهلت نمی دهد
 دیگر برو  عزیز من! 
دل نگران هم نباش
 من هم پیش از پریدن پروانه ها نخواهم مرد
 قول می دهم فردا
 کنارهمین دفتر خیس منتظرت باشم
 در هر ساعت از سکوت ترانه که بیایی
مرا خواهی دید
 قول می دهم!

شرمنده ام
 گفته بودم
 دست بر دیوار دور آن ور دریا می زنم
و تا هزاره ی شمردن چشم می گذارم
 گفته بودم
 غبار قدیمی تقویم را
 از شیشه های شعر وخاطره پاک نمی کنم
 گفته بودم
 صدای سرد سکوت این سالها را
 با سرود و سماع ستاره بر هم نمی زنم
 اما دوباره دل دل این دل درمانده
 تو را میهمان سایه گاه ساکت کتاب و کاغذ کرد
 هی
 همیشه همسفر  تنهایی ام
  در این شام تولدم بگذار که دفتر دریا هم
 گزینه یی از گریه های گاه به گاه من باشد.

با من بمان!!!