دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

به همیشه سنگ صبورم

 
 
 درک تنهایی و دلتنگی ام
یک دنیا صبر می خواست و مهر
و تو چه با سخاوت هر دو را در برداشتی

ای معنی سبز تمام کلام ناگفته ام
تو را تا هنگام که نفسی در کنج سینه باشد
با همه وجود و با دستان خالیم
به خاطر خواهم داشت ...
 
آسمان هم مهربانی نگاهت را وام گرفته
در ترنم باران و نم اشکت چه پاکی نهاده
اما دیدگان این همیشه غصه دار باران چشمان تو را هرگز تاب ندارد
پس با دستانت مهربانی زدودن اشکها را برایم به ضیافت بخوان
تا بگویم با این لبهای ترک خورده از عطش عشق
تو را تا آن هنگام که جانی در بدن باشد
به خاطر خواهم داشت...
 

هرچی که توی این زندگی هست دو حالت داره:

یا هضمش می‎کنیم، یا نمی‎کنیم!

کاری به هضم نشده‎هاش ندارم... فرض کن انقدر خوش هستی که بتونی همه‎ش رو هضم کنی. خیلی راحت‎ها. بدون دل‎درد.

بعد از یه روز پر از هضم کردنی! داری توی خیابون قدم می‎زنی و می‎رسی به یه توالت عمومی... بالاخره هر هضمی یه دفعی هم داره دیگه!

القصه، شاد و شنگول و بی‎درد می‎پری توی توالت و کلی کیف می‎کنی که چقدر معده‎ت درست حسابی کار می‎کنه و دنیا تخمت نیست و همه‎چی خوبه و .... و این توالت چقدر تمیزه و اینا.

جونم واستون بگه که وسط همین فکر کردن دو زانو می‎زنی روی سنگ توالت و همینطور که به این‎جور چیزا فکر می‎کنی و کلی کیفوری یهو می‎بینی یه جایی داغ شد. بلند می‎شی و می‎بینی سبک که نشدی هیچ، کلی هم سنگین‎تر شدی. خب، یه اتفاق ساده‎ی کوچولو افتاده! انقده توی چُس خودت گرم بودی که اصلن یادت رفته یه چیزی به اسم شلوارم هست که باید می‎کشیدی پایین!

خلاصه، من تا اینجاشو گفتم... شما یه زحمتی بکش یه جوری خودت رو با اون گندی که بالا آوردی برسون خونه!


پی‎نوشت:

مَرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی‎دردی، علاجش آتش است

تنها آرزوی تکرار نشدنیم بودی... ولی حالا چی حسرتم شدی... یادته چشمای من چگونه در انتظار دیدنت لحظه شماری میکرد... باید هم یادت باشه... یادمه یه بار دستمو گرفتی توی دستات... من اشک ریختم... پرسیدی چرا گریه؟ من که پیش تو هستم... من گفتم: دوست دارم همیشه با تو باشم و دستای تو همیشه در دستای من باشه نه برای یه لحظه... من عشق می خوام از تو نه هوس! آری عشق تو هوسی بیش نبود... درسته که الان دل شکسته پر و بال سوخته ام... درسته که آبتنی کردن درخاطرات کهنه دردی را دوا نمیکنه... درسته چشمای تو با یه نگاه دیگه ذوب میشه... درسته حالا لبخندت واسه دیگرون شده... میدونی من از همون وقتی که مثلا بودی شکستم... من بیصدا شکستم و تو  نفهمیدی...  حالا دیگه از ناودونی احساس اشکام سرازیر نمیشه... آخه اشکی برام نمونده... یادته چه بهونه هایی می گرفتی و من شده بودم رفع نیازت... این قدر غرق در بهونه های تو شدم که تنها بهونه ام که تو بودی از دستم رفت... حالا واسه اون غریبه زود آشنات هم بهونه می گیری... یا نازت دیگه خریداری مثل من نداره... همه میگن تو لایق عشق من نبودی بزار بگن... خودت چی میگی؟ من نمی خوام  دیگه تو غربت هوای رفتن تو بسوزم... ولی محاله که از یادت ببرم... چقدر بده عاشقی دل شکسته باشی... چقدر بده...

اس ام اس های عشقولانه

 
دوست دارم تو سیب باشی و من چاقو پوستتو بکنم می دونی چرا؟؟؟ چون چاقو بخواد پوست سیب رو بکنه باید همش دورش بگرده
کهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته میخریم….. کفشای پاره میخریم …. اسباب کهنه میخریم ….. بی اختیار دادزدم : کهنه فروش قلب شکسته میخری
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم،تو نیز به من آموختی که چگونه دوستت بدارم اما به من نیاموختی چگونه !؟
در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد... در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد [-o<
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی
اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند
رنگین کمان پاداش کسی است که تا آخرین قطره زیر باران می ماند
دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند، با خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هــر کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند. چون هر دو به صورت اتفاقی و به جمله معروف ویلیام شکسپیر بر می خورند: « عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده
به دنیایی که نامردان عصا از کور می دزدند ... من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم ...
اگه یه روز شاد بودی آروم بخند تا غم بیدار نشه و اگه یه روز غمگین شدی آروم گریه کن تا شادی نا امید نشه !
می خواستم اسمتو روی سینه ام خال کوبی کنم! اما ترسیدم که صدای قلبم تورو اذیت کنه... 
چشمهای تو مثل دریاست... اجازه میدی جورابامو توش بشورم؟
عاشقت گشتم تو گفتی عاشقان دیوانه اند!  عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای
امروز روز ملی گلهاست روزت مبارک .... اینو برای همه ی گلهای دنیا که عطرشون رو دوست داری بفرست
چشماتو دایورت کردی رو قلبم خیالی نیست حداقل از رو ویبره درش بیار تا اینقدر دلمو نلرزونه
عشق مثل آب میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
عشقم را نثار تو کردم...اما نپذیرفتی. عشقم را به تو هدیه کردم آن را دور انداختی، زندگیم را وقف تو کردم اما در کنارم نماندی، کاش روزی آن را برگردانی!
من یاد گرفته ام: مهم نیست که در زندگی چه داری، بلکه مهم اینست که چه کسی را داری.
زندگی را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدی، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند.
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
عشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید .... و توی نگاه نگران مادر ... نه تو دستای منتظر یه غریبه میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی
تمام لحظه های دنیا واسه زمانیه که اصلآ انتظارشو نداری و هیچ لذتی بالا تر از دوست داشتن نیست پس حالا که انتظارشو نداری دوست دارم
صبح ها نمیتونم صبحونه بخورم چون دوستت دارم.ظهرها نمیتونم ناهار بخورم چون دوستت دارم.شبها نمیتونم شام بخورم چون دوستت دارم.شبها نمیتونم بخوابم....چون گرسنمه

تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست
 
 
 
 
من مهربان ندارم نامهربان من کو؟
 
نه دربندم نه آزادم
 
نه آن لیلا ترین مجنون
 
نه شیرینم نه فرهادم
 
نه از آتش نه از سنگم
 
نه از رومم نه از زنگم
 
فقط مثل تو غمگینم
 
فقط مثل تو دلتنگم
 
چه غمگینم چه تنهایم
 
نه پنهانم نه پیدایم
 
نه آرامی به شب دارم
 
نه امیدی به فردایم
 
چه امیدی . چه فردایی
 
چه پنهانی . چه پیدایی
 
اگر خوشحال اگر غمگین
 
چه فرقی داره تنهایی ؟؟