دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست
 
 
 

وقتی تو رو یادم میاد میمیرم و زنده می شم
خوب می دونی که بعد تو عاشق هیچکس نمی شم
بعضی شبها یادم میاد یه روز بودی کنار من
حالا تو رفتی و شکست این دل بی قرار من
حالا تو رفتی منم چشم انتظارت می مونم
تو عمر دارم برای تو شعرهای غمگین می خونم
بعضی شبها ستاره بهم می گن میاد یه روز
دل سیاه و بی کسم تا اون بیاد به پاش بسوز
بعضی روزا دلم می گه هنوز منو دوستم داری
چشمهای خیسم تا ابد باید از دوریش بباری

آسمون به ماه میگه:

 عشق یعنی چی؟

ماه میگه: یعنی اومدن دوباره‌ی تو ماه میگه؟
 تو بگو عشق یعنی چی؟
 آسمون میگه : انتظار دیدن تو
 
نشان عشق
روز و شب...
مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب


هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام
تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب

عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام
تا بیابم شاید از تو، رد پایی روز و شب

دلخوشم با خاطرات هر شب تو روزها
بی تو دارم با دل خود ماجرایی روز و شب



پیش رویم قاب عکسی از تو دارم ماه من
روز و شب با یاد تو، دارم صفایی روز شب

 

پیوستی به رویا ، به خواب ، به خیال ....

 
پیوستی به آنچه دیگرتکرارش برایم رنج آور است...

 دیگر این دلخسته را تاب برای زخم زبان نمانده ...رمقی اگر بود ...
تابی اگر مانده بود..نغمه ای اگردرعمق نای خسته مانده بود ...تمام شد ...
 
همه چیزتمام شدنش را به رخ دیده می کشید ولی گویی دیده را تاب دیدن نبود ... 
اما شنیدن تاب آورد...
دیگر بار برای درک واژه ی نبودن ... نبودنت را با جان می آمیزم و نیستی را درآغوش می کشم ...
حضورم کم رنگ می شود و نبودن وجود را در برمی گیرد ... دیگر نه دستان را توان ...
 نه پاها را رمق ... نه چشمان را تاب ...
 
 نه دل را قرار ... نه تن را وجود مانده است دیگر همیشه های تکرار پایان یافت ...
دیگر نه آغازی است و نه پایانی ...
                        که اینجا پایان پایان است ...
 
 

ترانه خود را بخوان


 

ما شبیه غنچه های بسته زندگی می کنیم، باید مانند گل ها بخندیم. آن گاه که هم چون گل بشکفیم،‌ زندگی معنا پیدا می کند. اگر کسی وجود خویش را با هستی سهیم نشود، زندگی اش معنا ندارد.
هر کسی به این دنیا پا گذاشته، تا ترانه ای را بخواند، هیچ کس جز تو نمی تواند ترانة تو را بخواند؛ این ترانه فقط و فقط برای تو و صدای ویژة تو نوشته شده. اگر ترانة خویش را نخوانی، دنیا هیچ جایگزینی برای تو پیدا نمی کند و از این بابت، برای همیشه، چیزی را از دست خواهد داد. تو اگر ترانه ات را نخوانی، قدر و قیمت خود را نخواهی شناخت و خود را پاره ای از هستی احساس نمی کنی؛ تو با هستی بیگانه خواهی بود و غریبه می مانی.

 

 

 
 
لبخند شیرین انار
 
احساس قشنگی ست کنار تو نشستن
یا منتظر قول و قرار تو نشستن
 
در برکهً شفاف غزل پاک شدن ها
روشن تر از آیینه کنار تو نشستن
 
لب های ترک خوردهً آفت زدهً من
بر خندهً شیرین انار تو نشستن
 
زنبور صفت شیرهً لبهات مکیدن
در دامن گل های بهار تو نشستن
 
باران شدن و همنفس ساز و دهلها
در باغ دل ایل و تبار تو نشستن
 
زیباست سر و سینهً برفی تو هر فصل
بر کاسهً چوبی سه تار تو نشستن
 
در گرمترین روز زمینیم و سرابی ست
در سایهً رویای چنار تو نشستن
 
در گردن من زلف تو پیچید و ...رهایی است
منصور شدن ، بر سر دار تو نشستن