دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

به نام او که زیباست
 
اگر باد بودم می وزیدم
اگر ابر بودم می باریدم
اگر مهر بودم می تابیدم
اگر خدا بودم می آفریدم ، تا بدانی دوستت دارم
اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم
ا گر مهر بودی در پرتوات خود را گرم میکردم
اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم
اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم ، تا بدانی دوستت دارم
اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم
از تو خورشید با شکوهی بوجود می آوردم
تو را نسیم ملایمی میکردم
از تو خدایی بزرگ می ساختم
تا بدانی که فقط تو را دوست
دارم
 
           ***************************************
 
می نویسم..
همه این بی نوشتن ها را.. می نویسم همه دردها را..می نویسم... برای تو..

می نویسم. تمام آن لحظاتی را که بی تو سر کردم.. بی تو میرفتم.. تنها و برای تو..

می نویسم.. همان طور که بخواهی.. همانطور که تو بخوانی..چون تو خود خواستی که حرفهایم را با تو قسمت کنم..
 
می نویسم.. از همه روزهای دلتنگی .. از همه روزهای بی
 
کسی.. از همه روزهای که حتی سلامی نبود...حتی احوالپرسی
مختصری.. که من به همه اینها راضی بودم..

می نویسم برایت ... چه باشی.. چه نباشی..چه بخوانی.. چه نخوانی.. من فقط می نویسم . تمام سفیدها را برایت سیاه می کنم.. تمام نقطه ها را به سر خط می برم و برایت می نویسم..

می نویسم.. فقط برای تو می نویسم..من شب هنگام زیر پتوی چارخانه صورتی ام می خزم چشم ها را می بندم تاتو راپیدا کنم تو همین حوالی هستی چه فکرت ته خط باشد چه یک نقطه تومهمان رویای شبانه منی
 برای نقطه پایان تنهایی تو تنها اسمی بودی که صدا کردم... 

هیچ موقع نمی خواستم اخمی در صورت تو خود نمایی کند یا با گفتن حرفی هر چند بی منظور تو را آزرده خاطر کنم.ببخش
حلالم کن
غزلنامه اگه رفتم شدی تنها حلالم کن اگه خشکید چشمات شدن دریا حلالم کن
 
تو میدونی این قصه نهایت اخری داره اگه خنجر زدش پشتم یه روز دنیا حلالم کن
 
اگه عشق من آب میشه کنار عشق پاک تو
 
منو عفو کن به حکم دل نشوم رسوا حلالم کن
 
نه پاییزم کنار تو نه میخندم به حال تو ولی یک روز که باید رفت چرا حاشا حلالم کن
 
یه روزی بوسه شادی یه روز بوسه از غم ها همینه راز این دنیا برای ما حلالم کن
 
قسم میدم تو رو همراز تو هم اغاز و هم پرواز
 
 
توای ماه و تو ای دریا توی زیبا
 
حلالم کن
 
نوشتم زیر نور ماه برایت اخرین مصرع اگر خوب یا که بد بودم ببخش
من را
 
.    حلالم کن
 
اضطراب هرگزغم فردا را فرو نمی نشاند فقط خون شادی رااز رگ امروز بیرون میکشد.
 
همه خوشی ها مال شما.خداحافظ

زندگی سر گذشت در گذشت آرزوهاست
                  ****
به دریا شکوه بردم از شب دشت
 
وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت
 
به هر موجی که می گفتم غم خویش
 
سری می زد به سنگ و باز می گشت
 
          *****
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای
 
 انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد
 
کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،
 
کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن
 
 و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی

 

 

 
گاهی حرفی نداری برای گفتن.. گاهی دست هایت خالیست ،هم برا ی نوشتن و هم
برای پدید آوردن چند شکل روی کاغذ.

حرفهایت در هم و بر هم می شوند.
 شکل هایت نا مفهوم ! حتی خودت درک نمی کنی حرف ها ونقاشی هایت را ....

 اما احساس می کنی که نمی توانی نفس عمیق بکشی..!!
 نمی توانی به هر پدیده ای لبخند بزنی.

نسبت به همه چیز بی توجه هستی نسبت به آدمی که وقتی راه میروی به تو تنه می زند ،
نسبت به کسی که اخم هایت رامسخره می کند....
فکر می کنی که اگر لال بودی اما حرفی داشتی برای گفتن بهتر بود
دلت می خواهد غمی که بی دلیل چنبره زده است رو قلب بکنی و دور بیاندازیش ..!!!!