دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

برو ! وقت رفتنه!

نازنینم:

سرانجام سهم تو رفتن شد و سهم من ماندن!

سهم من از عشق , چیزی بیشتر از رویایی دل انگیز و شیرین نبود.

ولی حالا به همین رویای شیرین قانعم!

برو و نگذار نگاه سرد و بی مهرت حلاوت این رویا را

به تلخی بدل کند...

به همین رویای شیرین قانعم!

به رویایی که که با گذراندن آن از ذهن و قلب

عطری دل انگیز تمام وجودم را پر میکند !

آرامشی عجیب در درونم موج میزند!

عزیز دل:

یاد تو را به آن روز که اولین بار دیدمت خلاصه میکنم

و روزهای تنهایی و بی مهری را خط میزنم

تا همچنان در ذهنم نجیب و مغرور جلوه کنی,

همان طوری که همیشه بودی و هستی و خواهی بود .

نمی خواهم برایت از تنهایی هایم بگویم ...

از چشمان همیشه منتظرم...

از بی قراری هایم...

از گریه های شبانه ام درکنج عزلت و غم...

نمی خواهم بگویم که اینها بهای عشق است.

دریغا که عشق من در باورت نگنجید

و شکوفه های محبت در قلبت جوانه نزد.

عزیزم :

می دانم که خسته شده ای

می دانم که تاب ماندن نداری

می دانم قصدت رفتن است.

برو که دیگر وقت رفتن شده!

 تو پرنده هستی و من گل

خاصیت پرنده رهایی و رفتن و پریدن است

و بخت گل ماندگاری و اسارت خاک  و پرپر شدن .

برو و حتی نگاهی به پشت سرت نکن که

دلم بیش از این نلرزد !

اگر بگویی خداحافظ جوابت رانمی دهم

فقط رفتنت را تماشا میکنم

نگو خداحافظ که پل برگشتنت ویران می شود!

برایت پلی میسازم از جمله ((به امید دیدار دوباره))

که اگر خواستی برگردی راهی برای برگشتنت باشد.

برو و یادت باشد که اینجا همیشه قلبی به خاطر تو در طپش است.

هر چند که می دانم فراموشم میکنی.

فراموش میکنی کسی را
 

که باتمام وجود دوستت دارد .

عزیزم ,میدانم

که مرا فراموش میکنی...    
 

دیشب برای اخرین بار
دیشب برای اخرین دیدار
چشمانم را روبه تو باز کردم
و به چشمان تو خیره شدم
و از ته دل برایت حرفت زدم
و تو با ارامش تمام به حرف هایم گوش دادی
کاش میشد دستانت را در دستانم بگیرم
کاش میشد تو را در باغچهء کوچک دلم می کاشتم
تا تمامه تاریکی های دلم را روشن کنی
کاش میشد که ماله من باشی
.....کاش
میدانم , میدانم
باز زمان رفتن است
منتظرت میمانم ای ستارهء تنهایی من

ما به هم نمی رسیم ...
(من می گویم )
 
من باغ سنگین غم بر دوشم، چشم به آسمان دوخته ام !
و تو ،
 
با حسرت یک دوستت دارم تا ابد
 
چشم در چشم من دوخته ای !
 
چیزی از زبانم نمی یابی
شاید جست و جو می کنی در چشمانم !
می گویم :" زندگی یعنی اسیر حادثه ها بودن ، اسیر" !
 
می گویی :" و عشق؟ "
 
می گویم :" عشق، حادثه است " !
می گویی با قطره اشکی از رضایت :"و تو اسیر عشقی؟"
 
می گویم :" هر حادثه ای حادثه ی پیشین را خاطره ای خواهد کرد، فقط یک خاطره " !
با بغض می گویی :" می خواهی آخرین حادثه ی زندگیم باشی ؟! " (دلم به درد می آید) !
می گویم :"ولی افسوس، آخرین حادثه ی هر زندگی مرگ است " !

 
سکوتی گلوی هر دوی ما را می فشرد
 
هیچ وقت زیر بار فشار نرفته گلویم !
می گویم :" دست من کوتاه است برای رسیدن به تو . ما اسیر حادثه ایم، اسیر" !
تند باد سردی ست !
حرفهایم در وجودت طوفانی به پا می کند. ولی ، تو چه آرامی !
تحمل این هوای سرد را ندارد
 
ابر پر بار چشمانت می بارد
 
و چه سخت بارانی !
من چه سردم
 
تحمل این هوای سرد را ندارد
 
ابر پر بار چشمانت می بارد !
ولی افسوس
 
ما اسیر حادثه ایم ،
 

فصل رویش گل یخ ٬زمان له کردن برگها زیر پا
 
زمان مالک شدن لحظه ها ٬ زمان خفه کردن ارباب زمان
 
 
ارضای حس نفرت٬  ارضای حس دلتنگی
 
 
فصل دادگاه تو ٬ فصل حاکمیت من
 
 
چقدر نوشتم و کشیدم این شب را
 
 
جغد کور امشب برای من ناله نمی کند
  
شاید برای تو
 
 
می رقصم و می گریم ...
 
 
جمله های پاره پاره را به خنده در می آورم
 
 
اکسیژن کهنه ای را می بلعم و با دیدن تو استفراغش می کنم
 
 
چه زیبا شده ای ...
 
 
دستانم به لرزه افتاد ٬ مثال روز اول
 
 
چرا ترسیده ای؟  چرا این همه اشک؟  
 
 
زمان آن شد این جمله ها را به حلقت  بریزم
 
 
و آرام در گوشت  بگویم٬ این اتاق را می شناسی ؟
 
 
خلوت من و تو 
 
 
اما شد گورستان رویای من
 
 
جلوه پلیدی دارد  اما بی توقع
 
 
میشنوی صدای گریه شیطان را ؟
 
 
می پرسد: او کیست که تو  اینقدر به او وابسته ای؟
 
....          ....
 
 
 
 
دادگاه به جلسه بعد موکول

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست
 
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن دروغین بودمت دیروزمرا امروز تماشا کن در این دنیا که حتی ابر هم نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها