دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست



...صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی



با سکوت خیلی از مشکلها خودبه خود حل میشه
وقتی میخوای کسی ندونه که عاشقی
وقتی بخوای هیچکس نفهمه دلگیری
وقتی نخوای کسی بدونه ازش بدت میاد
و حتی وقتی که داری تو تنهایی پرپر میزنی
سکوت چقدر میتونه به آدم کمک کنه
وقتی به وقتش ازش استفاده کنیم
اما
خیلی وقتها
نباید سکوت کردوما سکوت میکنیم
مثل وقتی که آخرین فرصت و
برای گفتن دوست دارم از دست میدیم

همیشه اینرا شنیده ایم که بزرگی هر فرد به بزرگی آرزو های اوست

اما من هرگز هیتلر را مرد بزرگی نمی دانم

با آرزوی داشتن جهانی نا محدود
اما گاندی را
...
آری او را مرد بزرگی می دانم

با آرزوی داشتن حقی کوچک از جهانی نا محدود
...
و خود را بزرگتر

در آرزوی داشتن تو ......


همه چی خنده دار بود
!
داشتن تو
....
بودن من
...
ماندن ما
...
رفتن تو
...
رفتن من
...
این همه آه
!
گاهی از این همه خنده گریه ام می گیرد...
 

 


در صبح آشنایی شیرینمان تو را
گفتم که مرد عشق توئی باورت نبود
در ای غروب تلخ جدایی هنوز هم
می خواهمت چون روز نخستین ولی چه سود


میخواستی به خاطر سوگند های خویش
در بزم عشق بر سر من جام نشکنی
میخواستی به پاس صفای سرشک من
این گونه دل شکسته به خاکم نیفکنی


پنداشتی که کوره سوزان عشق من
دور از نگاه گرم تو خاموش می شود؟
پنداشتی که یاد تو این یاد دلنواز
در تنگنای سینه فراموش میشود؟


تو رفته ای بی من تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو شب ها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم

روزی که پیک مرگ مرا میبرد به گور
من شب چراغ عشق تو را نیز می برم
عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ تواست
خورشید جاودانی دنیای دیگرم

دوستت دارم

 
 
 
 
بی تو
بی تو به روی پلکم لم داده خون و شبنم
بی تو شکسته ام من ذهنم گسسته از هم
بی توچه برگریزی در باغ حمله ورشد
می ریخت استخوانم بر سنگ وخاک کم کم
بی تو اگر بمیرم نام و نشان ندارم
باید بگویم اینک زاین مرگ می هراسم

بی تو نوشتن من محدود یا نحیف است
بی تو است قصه ام گنگ بی تواست شعر مبهم
بی تو نمی شود گفت با هیچکس غمم را
بی توکجاست همدل بی تو کجاست همدم؟
حالا که نیستی تو ای کاش من بمیرم
بی تو دراحتظارم در انتظار مرگم
 

و اما عشقققققققققققققققققققق.........................

عشق، گلی‌ست که در وجود تو می‌روید. فقط کافیست زمینه را مهیا کنی. خود را به روی بی‌کران باز کن: عشق، می‌آید و در دل تو خانه می‌کند. ابتدا، خود باش. ابتدا، خود را بشناس و با خود انس بگیر. عشق، پاداش این انس و آشنایی‌ست. عشق، پاداشی است از فراسو. عشق، میهمانی‌ست که به دل‌های آشنا و بیدار سر می‌زند

***********************************************.

اگر طالب گل‌هایی، بوته‌ها را تیمار کن. آب شان بده، کودشان بده، به آنها مهر بورز تا ببالند و به گل بنشینند. گل‌ها در زمان مناسب خواهند رویید. نگران آنها نباش. نمی‌توان آن‌ها را زودتر از موعد مقرر برویانی. نمی‌توانی آن را مجبور کنی زودتر از موعد مقرر شکوفا شوند

******************************************

برای او فردایی وجود ندارد که از حوادث آن بترسد. وقتی فردایی نباشد، ترس از فردا نیز وجود ندارد. در ساحت عشق، عشق است و بس: معشوق بهانه است

**********************************

چرا به چیزی یا کسی وابسته می‌شوی ؟ زیرا می‌ترسی از دستش بدهی. ممکن است کسی آن را بدزدد!!! ترس تو از آن است که آنچه را امروز داری، فردا از کف بدهی. کسی چه می‌داند که فردا چه در آستین دارد!!! در ساحت عشق، باید عریان شوی. تو و معشوق باید چنان در شور عشق غرق شوید که از تو نشانی در تو نماند و از او نشانی در او. وقتی در عشق محو شوی، دیگر چه کسی می‌ماند که وابسته شود ؟ وابسته به چه کسی ؟ عاشق، در لحظه اکنون و این جا زندگی می‌کند . برای او فردایی وجود ندارد

***********************

بعضی‌ها می‌گویند به دیگری وابسته شده‌اند اما عشق، رهایی از تمامی وابستگی‌هاست. وقتی همه چیز و همه کس را دوست داری، به هیچ چیز وابسته نیستی.

*****************

از عشق قفس نساز. کسانی که از عشق قفس می‌سازند، هرگز به تجربه‌ی عشق حقیقی نایل نمی‌شوند. عشق، آزاد می‌کند.

*************

تو نمی‌توانی کمتر یا بیشتر دوست بداری. زیرا عشق کمیت نیست، بلکه کیفیت است. کیفیت را نمی‌توان اندازه گرفت. عشق، خاصیت دلی‌ست بی‌پیرایه و آرام که آسمان را در خود می‌تاباند. * عشق، رابطه نیست؛ سهیم شدن است، آب شدن است، اتحاد است. در خنکای سایه سار عشق، تب می‌کنی. آری، عشق پدیده‌ای‌ست متناقض‌نما. همه‌ی چیزهای خوب و حقیقی دنیا متناقض نمایند.

*********

عشق، خود بسنده است. عشق، برای آنکه کامل شود، به چیزی جز خود محتاج نیست. عشق، اگر عشق است کامل است. عشقی که کامل نیست عشق نیست برای مثال ، دایره ، کامل است . ما دایره ناقص نداریم. همه ی دایره‌ها کامل‌اند ، اگر دایره کامل نباشد، دایره نیست. کمال، خاصیت عشق است. هر عشقی، اگر عشق باشد، کامل نیز هست