دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

weekend


شنبه
را
با تیغی از جنس بردباری
تکه تکه می کنم
و یک‌شنبه را
- بی هیچ درنگی ـ
می سوزانم با آه.

دوشنبه‌ی وحشی را
که در شیب تنهایی
رام می‌کنم با چند قطره آب شور،
دیگر برای کشتن سه‌شنبه
تیغی نیست، آبی نیست، آهی نیست،
مگر دعا.
و بعد
دیوانه‌وار بوسه می‌زنم
بر معبد دست‌های چهارشنبه
که از فرط همسایگی‌ات
بوی نور می دهند.

و این‌ها و این همه
تنها برای تو
ای نشسته در شب شتابناک آدینه! مستور
* * *
در ستایش صدایت

این کتاب‌های نادان را
که مدام می‌گویند
وزن ندارد
و رنگ یا طعم یا رایحه
و حجم ندارد و دیده نمی‌شود
صدای تو
زیر آن بید بلند
که از شنیدن واژه‌هایت جنون گرفت
دفن کنید.
به فتوای مردی
که هر شب‌ آدینه بر ضریح صدایت دخیل می‌بندد. مستور

 

 
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درماندردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
انواع قهوه : 1- شیرین مثل چشات2 - رقیق مثل قلبت3- تلخ مثل دوریت
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
هیچگاه نگذار در کوهپایه های عشق کسی دستت را بگیرد که احساس میکنی در ارتفاعات آنرا رها خواهد کرد
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
میدونی دریا چرا دریا شد؟ به خاطر موجاش اگه موج نداش هیچ و قت دریا نمی شد،من یه دریام و تو موجهای منی
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
تو اون فرشته ای که وقتی در فصل بهار قدم میزنی برگ درختان انتظار پاییز را میکشند تا به جای پاهایت بوسه بزنند
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
ای کاش از بدو تولد کور بودم تا که هیچگاه دریای عشق را در چشمان ملیح و فریبایت نمی دیدم
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
سرو اسوه مقاومت و پایداریست من یه سروم چون تو ریشه منی
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
اگه شب خوابت نبرد به آسمون نگاه کن.ستاره هارو بشمار کم اومد!برو قطرات بارون رو بشار.کم اومد! به عشق من فکر کن چون برای تو هرگز کم نمی یاد
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
وقتی گفتی تا آخر دنیا باهاتم اون موقع بود که فهمیدم چرا دنیا 2 روزه
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
در واقع ما هرگز بزرگ نمی شویم. فقط یاد می گیریم که در اجتماع چگونه رفتار کنیم
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
پزشک اخمو شربت تلخ تجویز می‌کند
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
پروانه برای آن که نسوزد، شمع را فوت کرد
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
تاریکی چشم دیدن خودش را ندارد
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
زمین می‌خواست ابراز احساسات کند، آتشفشان سرازیر شد
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
همه از مرگ میترسن من از رفیق نامرد
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
مرد آمد و دردی به دل عالم شد از روز ازل قسمت زن ها غم شد در دفتر خاطرات حوا خواندم جانم به لبم رسید تا آدم شد
 
 ............ ......... ......... ......... ......... ......... ...
 
تیک تیک ساعت فریاد مرگ ثانیه هاست اما دوستی ها هیچگاه نمی میرند


کنارم دراز بکش برایم بگو چه کرده اند
واژه هایی را که می خواهم بشنوم برایم بگو تا شیاطینم را برانی
اکنون در قفل است اما اگر صادق باشی باز خواهد بود
اگر بتوانی " من " را درک کنی خواهم توانست " تو " را درک کنم

کنارم دراز بکش در زیر آسمان شرور
سیاهی روز تیرگی شب - در این فلج شریکیم
در ها شکافته گشوده می شوند اما آفتابی به درون نمی تابد
دلهای سیاه بر تاریکی زخم می زنند اما آفتابی به درون نمی تابد
نه - آفتابی به درون نمی تابد
نه - آفتابی نمی تابد ...

آنچه احساس کرده ام آنچه فهمیده ام
ورق بزن سنگ را بگردان
پشت در اگر برایت بگشایمش ...

آنچه احساس کرده ام آنچه فهمیده ام
بیمار و خسته تنها می ایستم
کاش اینجا بودی چون من همانم که در انتظار تو مانده است
و یا تو هم نا بخشوده هستی ؟

کنارم دراز بکش سوگند که آسیبت نمی زند
دوستم ندارد - هنوز دوستم دارد - اما دیگر هرگز عشق نخواهد ورزید

کنارم دراز بکش اما آنگاه که دیگر رفته ام
آن دلهای سیاه کماکان تیره تر زخم می زنند
آری خواهد آمد اما آنگاه که دیگر رفته ام
آری خواهد آمد اما آنگاه که دیگر رفته ام
تا سر حد مرگ مطمئنم که خواهد آمد ...

آنچه احساس کرده ام آنچه دانسته ای
ورق بزن سنگ را بگردان
پشت در اگر برایت بگشایمش ...
( پس تو را نا بخشوده خوانم زین پس )

آه - آنچه حس کرده ام
آه - آنچه می دانم

این کلید را بر می دارم ( آزاد هرگز )
و دفنش می کنم ( من هرگز ... ) در تو
چون توهم نا بخشوده هستی ...

آزاد هرگز ...
من هرگز ...
چون توهم نابخشوده هستی