دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

گفته بودم عشق یعنی هورم نفس  داغِ داغ
عشق یعنی بوییدن گل از لای در باغ
می گویم عشق یعنی سوز درد سرد سرد
عشق یعنی دلی بی کینه اما پر ز درد
گفته بودم عشق یعنی التهاب التماس
عشق یعنی مروارید یه قطعه الماس
می گویم عشق یعنی حقارت در التماس
عشق یعنی  ذغال، نی مروارید و الماس
گفته بودم عشق یعنی زلالی رود وجود
عشق یعنی به درگاه یار به سجود
می گویم عشق یعنی دفن خود در وجود
عشق یعنی به درگاه خالی به سجود
گفته بودم عشق یعنی مستی از جام نگاه دوست
عشق یعنی پستی رانده شدن از در دوست
می گویم عشق یعنی پیمانه ات بشکسته به دست دوست
عشق یعنی  سراب رسیدن تا در دوست
گفته بودم عشق یعنی صدای تیشه فرهاد
عشق یعنی مجنون از لیلی به فریاد
می گویم عشق یعنی تیشه زدن بر دست فرهاد
عشق یعنی لیلی به بر دگر یار ،مجنون به فریاد
گفته بودم عشق یعنی گداختن در انتظار
عشق یعنی خطر کردن با اختیار
می گویم عشق یعنی سوزش  سردی  دیدار
عشق یعنی  خطا کردن بی اختیار
گفته بودم عشق یعنی دیدن خنده یار
عشق یعنی سیل اشک ،بی اختیار
می گویم عشق یعنی حسرت در دیدن یار
عشق یعنی سیل اشک ویار بی عار
گفته بودم عشق یعنی بودن لب روی لب
عشق یعنی صبر لبالب
می گویم عشق یعنی فشار دندان  روی  دست
عشق یعنی  فرود از بالا به پست
گفته بودم عشق یعنی شرمساری ایوب
عشق یعنی یوسف واسه یعقوب
می گویم عشق یعنی  سنگ و رمی جمرات
عشق یعنی بنده شدن بر می و مسکرات
گفته بودم عشق یعنی دوست داشتن بی انتها
عشق یعنی ایستادن و سوختن تا انتها
می گویم عشق یعنی حماقت در دوستی بی ریا
عشق یعنی ایستادن و سوختن ،تنهای تنها
گفته بودم عشق یعنی رنگ سرخ شقایق
عشق یعنی پارو واسه قایق
می گویم عشق یعنی جان دادن یک گل زیبا
عشق یعنی حقیری در بزرگی تا ناکجا
گفته بودم عشق یعنی ترنم زیبای بارون
عشق یعنی نفیر صدای کارون
می گویم عشق یعنی سیل ویران گر
عشق یعنی دلت به دست یاری سوداگر
گفته بودم عشق یعنی همه زیبایی دیدن
عشق یعنی خود ندیدن ،یار دیدن
می گویم عشق یعنی  زنگار بر رخ زیبایی و مدارا
عشق یعنی نه خود دیدن و نه یار دیدن ،تو را
گفته بودم عشق یعنی رنگین کمان را یک رنگ دیدن
عشق یعنی بر عاشقی دم مسیحا دمیدن
می گویم عشق یعنی یکرنگی را رنگ رنگ دیدن
عشق یعنی بر دلت دم مرگ ،پی از پی دمیدن
گفته بودم عشق یعنی رنگ آبی آسمون
عشق یعنی وسعت دریا مث مهربون
می گویم عشق یعنی رنگ آبی آسمون
عشق یعنی وسعت دریا مث مهربون

Strength of a Man

The strength of a man isn't seen in the width of his shoulders.
It is seen in the width of his arms that encircle you.
قدرت و صلابت  یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه

The strength of a man isn't in the deep tone of his voice.
It is in the gentle words he whispers.
قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه

The strength of a man isn't how many buddies he has.
It is how good a buddy he is with his kids.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست

The strength of a man isn't in how respected he is at work.
It is in how respected he is at home.


قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست

The strength of a man isn't in how hard he hits.
It is in how tender he touches.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه

The strength of a man isn't how many women he's Loved by.
It is in can he be true to one woman.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه؟؟؟

The strength of a man isn't in the weight he can lift.
It is in the burdens he can understand and overcome.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد

 
.********************************************************

Beauty of a Woman


The beauty of a woman
Is not in the clothes she wears,
The figure she carries,
Or the way she combs her hair.

زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده ... ژستی که گرفته
 
و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست

The beauty of a woman
Must be seen from her eyes,
Because that is the doorway to her heart,
The place where love resides.
زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه
 
به خاطر  این که چشماش دروازه ی قلبش هستند جایی که منزلگه عشق میتونه باشه

The beauty of a woman
Is not in a facial mole,
But true beauty in a woman
Is reflected in her soul.

زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست
بلکه زیبایی واقعی یه زن ..انعکاس در روحش داره

It is the caring that she lovingly gives,
The passion that she shows,
The beauty of a woman
With passing years-only grows.


محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه
هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده
زیبایی یک زن هست
چیزی که با گذشت سالیان متمادی .. افزایش پیدا میکنه
******************************************************.
Lucky is the man who is the first love of a woman,
but luckier is the woman who is the last love of a man

 
خوشبخت مردی هست که اولین عشق یه زن باشه
 
اما خوشبخت تر زنی هست که آخرین عشق یه مرد باشه
حالا روی عکس زیر کلیک کنید . جالبه

4 سوال با ارزش در زندگی
 
تنها 4 سوال با ارزش در زندگی هست:
چه چیزی مقدسه؟
ساخته روح چیست؟
ارزش زندگی برای چیست؟
و ارزش مرگ از آن چیست؟
پاسخ هر کدام از این سوالات
فقط عشق

امشب دیگر سکوت را بشکن٬ یگانه ام!
ببین این منم٬
این منم که به کلبه عشقمان بازگشته ام!
جای تو خالی است...
 
ببین کلبه را امشب چراغانی کرده ام٬
از این دیوار به آن دیوار ریسه کشیده ام٬
برگرد یگانه  من!
 
بگو چه میخواهی٬
چشم آبی می خواهی٬ باشد سراپا دریا می شوم!
گیسوی مشکی می خواهی٬ آسمان شب می شوم!
راستی آسمان را ببین
لباس مهمانی برتن کرده است
او را هم امشب دعوت کرده ام
تا در آغوش هم به ستارگان پیراهنش خیره شویم...
 
من را ببین!
ببین دستان سنگدل خزان چه برسرش آورده است
ببین غم دوری تو٬ چگونه بغضش را تکه تکه کرده است
ببین چگونه احساسش هزار پاره شده است
ببین لبانش٬ رنگ لبخند را از یاد برده اند
ببین...
 
برگرد نازنین یگانه ام!
برگرد تا کلبه عشقمان را ستاره باران کنیم٬
برگرد تا دور تا دور باغچه را بنفشه بکاریم٬
برگرد تا امشب از بوی اطلسی ها سرمست شویم٬
برگرد که من آغوش سبز تو را می طلبم٬
برگرد٬ برگرد٬ برگرد...
 
اگر بیایی٬ تمام شهر را گلباران میکنم
اگر بیایی٬ تا صبح غزل عشق برایت می خوانم٬
اگر بیایی...
 
راستی از کدام سو می آیی؟
از آسمان٬ از پشت ماه یا از ورای امواج دریا؟
همسایه پری دریایی شده بودی٬
که مرا از یاد بردی
یا ماه تو را افسون کرده بود؟!
 
برگرد که امشب٬
بهار چشمانش را سرمه کشیده است٬
برگرد که امشب
سرخی آتش را بر لبانم نشانده ام٬
برگرد که امشب
گیسوان مواج دریا را به امانت گرفته ام!
 
امشب آنقدر می نویسم تا تو بیایی...
 
کاش! موقع رفتن ازت قول میگرفتم که بر میگردی
کاش! به عطر اطلسی ها قسمت می دادم٬
کاش! با ناز چشمانم افسونت میکردم...
 
راستی امشب٬ بلبلان را هم خبر کرده ام
تا من و تو زیر باران آوازشان٬ تاصبح برقصیم!
 
باران...
میدانم که عاشق بارانی٬ اصلا ای کاش! من باران بودم تا شاید دوستم میداشتی...
هروقت باران اشکهایش را پشت شیشه اتاق می ریخت
من به یادت اشکهایم را روی گلهای قالی می ریختم...
 
برگرد امشب یگانه ام!
شب تابها را گفته ام که کلبه مان را نورباران کنند!
به گلهای سرخ گفته ام که کلبه را عطر افشان کنند!
میدانم که گل سرخ را دوست داری٬
ای کاش! گل سرخ بودم تا شاید دوستم میداشتی!
 
باورت نمیشود!
تا نبینی باورت نمیشود
حتی در خیالت هم نمی گنجد که امشب چه مهمانی برپا کرده ام!
ولی٬ تا تو...
ولی تا تو نیایی ٬ جشن من رنگ عشق نمیگیرد...
 
برگرد امشب نازنین یگانه ام!
سحر نزدیک است٬ نگذار که طلوع خورشید٬ بزم شبانه مان را بر هم بزند!
آخر فردا دیگر من نیستم که برایت لبخند بزنم٬
دیگر فردا٬ من نیستم که نگاهت را بوسه باران کنم٬
دیگر فردا٬ من نیستم که سرم را مهمان شانه هایت کنم٬
دیگر فردا٬ من نیستم که احساسم را نقاشی کنی!
 
برگرد امشب نازنین یگانه ام! سحر نزدیک است٬
دیگر فردا من نیستم٬ من نیستم٬
منی...
نیست٬ نیست٬ نیست!
برای کسی که مثل خون تو رگهامه

داشتم با عروسکم بازی می کردم.....
         تو دنیای بچگی چقدر به من و عروسکم خوش می گذشت..
غروب بود....
        غروب دلگیری بود.....
          دخترکی رو دیدم که رو به خورشید که در حال رفتن بود ایستاده بود...و می گریست....
دلم برایش سوخت....
با خودم فکر کردم...شاید کسی عروسکشو ازش گرفت..
رفتم جلو پرسیدم...:چرا گریه می کنی...؟!
کی اذیتت کرده....؟ نکنه عروسکتو ازت گرفتن..؟
میخوای با مال من بازی کنی...؟میخوای منم گریه کنم...؟
با اون چشای گریونش نگاهی کرد...و لبخند زدوگفت:
به خاطر غروبه... دلم گرفته...
     چشمام گریون و دلم پریشونه...
              و رفته به دنیای دل شکسته ها....
بهش گفتم:این دنیا که میگی کجاست؟منم میتونم برم...؟
نگاهی بهم انداخت و بهم لبخند زد...و خیره به خورشید شد...
نگاهی کردم و در عالم بچگی گفتم اون جا چه دنیای خوبی باید باشه....
خوش به حال دلش....
  حتما اون جا داره با عروسکا بازی می کنه....
چرخ و فلک سوار میشه....
شایدم سرسره بازی می کنه....
اه خوش به حال دلش....
ارزو کردم....
خدا جونم منو زودتر بزرگم کن تا دل من هم به اون جا بره.....
....و کاش این ارزو را نکرده بودم...
 
 
... اینک غروب استو من رو به خورشید ایستاده ام و در جفای پسرکی میگریم...
عروسکم در اغوشم...ودلم پر کشیده یه ان دنیا....
 
دخترکی به سویم من می اید...
و باز هم تکرار همان قصه تلخ....
        و باز هم تکرار.....