دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

منو نترسون !

 

به من از روزهای کوتاه ، شبای سرد زمستون
زوزه ی سگ های ویلون ، شب خلوت خیابون
زیر سقفای شکسته ، رگ تند باد و بارون
گنجه های پر ز هیچی ، حسرت یه لقمه ی نون
بگو بگو با همیم ، ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون !

 

***
به من از سرفه ی برگا ، سینه ی زخمی پاییز
ترس گنجشکای عاشق ، از مترسک های جالیز
سر موندن و نرفتن ، بوته با گلاش گلاویز
پٍُر پَرهای شکسته ست ، قفسای زرد پاییز
بگو بگو با همیم ، ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون !

 

***

به من از دستای تب دار ، لبای تناسه بسته
روی ریگ داغ دویدن ، با پای زخمی و خسته
دیدن مردی که زیر سایه ی خودش نشسته
با همه آوارگی هاش ، دل به موندن تو بسته
بگو بگو با همیم ، ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون !

 

***


کسی که می پندارد
تمامی میوه ها زمانی می رسند ،
که توت فرنگی از انگور هیچ نمی داند !!!

خیلی وقته از چشام ، بی تو بارون می باره
دل ناامید من، تو رو آرزو داره
 دل ناامید من ،‌ تو رو آرزو داره
 ای همیشگی ترین ، آه ای دورترین
سوختن کار من است ، نگرانم منشین
راست می گفتی تو ، دیگر کنون دیر است
دوستی و دوری ، آخرین تقدیر است
راست می گفتی تو ، باید از عشق برید
از چنین پایانی به سر آغاز رسید
شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم
چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم
 تو
رها از من باش ،‌ ای برایم همه کس
 زیر آوار قفس ، مانده ام من ز نفس
تو و خورشید بلند ، من و شب های قفس
 بعد از این با خود باش ، یاد تو ما را بس
 شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم
چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم

برای تو که نیامده خداحافظی می کنی ...
من؟
من همانم ....
همان که سالهاست لحظه های سبز کودکی را تجربه می کند .
من ؟
من همانم ....
همان که سالهاست از لحظه های خالی از حضور روشن تو می گوید ، می خواند ، می نویسد ... و می گرید.
من ؟
من همانم ....
همان که سالهاست دیگر به کوچه همیشگی میعادگاه اقاقی و نسترن ، کوچه همیشگی چادر سفید و اسباب بازی ، کوچه همیشگی عروسک و آیینه و کوچه همیشگی خیس از ترنم باران پا نگذاشته است .
من ؟
من همانم ....
همان که هر گاه باران می آید چترش را می بندد و به سادگی یک پرنده خیس از ترنم غزل وار باران به کوچه پیچک پوش دلش سر می زند .
تو ...
راستی من برای که دارم از کوچه پیچک پوش دلم می گویم ؟
تو کیستی ؟
همجنسی از تبار باران ؟ یا همنفسی از همین آواره های این شهر بزرگ دود و نان حلال ؟
تو را می شناسم .
آری تو را می شناسم . شبی خسته ، از همین کوچه می گذشتی ...
یادم هست : باران می آمد و من که مثل هر شب رؤیاها ، تنها به دیدار کوچهء بن بست دلم آمده بودم تو را دیدم .
خسته می رفتی و من ...
من نگاهت می کردم .
باور کن به سادگی نگاه یک پرنده که از بالای آسمان به این زمین و انسانهایش نگریسته باشد... فقط نگاهت می کردم .
من مثل همیشه بی چتر ....
بی سرپناه ....
مثل تمام پرنده های این شهر بی پرنده ، آواره .....
تنها می رفتم . می رفتم تا به دنبال دفتر گمشده در خاطرات کودکی و تصمیم کبری که زیر همان درخت اقاقی همسایه جا مانده بود ، بگردم .
می رفتم تا آنسوی دیوار ، آنسوی همین کوچه پیچک پوش ، آنسوی خاطرات کودکی ، می رفتم تا آنسوی حضور تو ....
می رفتم تا سراغ از نشانی تازه تو بگیرم ....
نه ! می رفتم تا خودم را دوباره بیابم ... .
آخر نمی دانی .
نه ! تو نمی دانی که من سالهاست خودم را گم کرده ام .
تو نمی دانی که از آن روزی که بار از این کوچه خالی از فریاد های کودکانه بستی و رفتی من خودم را گم کردم .
تو نمی دانی که دیگر سالهاست فقط به خاطر این به این کوچه خالی نمی آیم که می ترسم خودم را پیدا کنم !
بگذار از اول دوره کنیم !
تو از کوچه خالی از اقاقی و پرنده رفتی ....
و من دیگر هیچ نمی دانم . همین !
می ترسم ...
میترسم خودم را در گوشه ای از همین کوچه " تنها " پیدا کنم .
میترسم خودم را در حال سنگ زدن به تمام پرنده هایی که نیستند ، در حال سنگ زدن به این زندگی مرداب وار ، در حال سنگ زدن به شاعرانی از تبار دیوانه ها پیدا کنم . بگذار راستش را بگویم ...
می ترسم خودم را " بدون تو" پیدا کنم .
حالا دوباره آمده ای که چه ؟
نگو مرا نشناختی که تو را بهتر از خود می شناسم .
دوباره آمده ای که تنها ماندنم را به یادم بیاوری ؟
می دانم که رفته ای و حالا پس از سالها خسته از تلاطم نگاههای غریب برگشتی .
می دانم که تو هم مثل من طاقت نگاههای نا آشناترینان با تبار شاعران دیوانه را نداری .
می دانم که در تمام این مدت با تمام رؤیاهایم همراه بوده ای اما ....
اما حالا دیگر دیر است .
دیر آمدی ای زود از دست رفته !
حالا دیگر سالهاست که هر قدر تلاش می کنم دیگر نمی توانم دیوار پیچک پوش را که با رفتنت ریخت دوباره از نو بسازم .
خودت ببین !
حالا دیگر سالهاست که شعرهایم بی قافیه و ردیف شده اند .
حالا تو از من بی قافیه چه می خواهی ؟!
دیر آمدی ای زود از دست رفته .... دیر آمدی .
حالا دیگر من ....
من همانم ....
همان که سالهای بی تو را تحمل کرد و سالهای با تو را توان تحمل ندارد!

 

حسرت
مچاله می شوم از حسرتی که غم زده است
چقدر حال مرا زندگی به هم زده است
بهانه گیری کابوس هر شبم یعنی
کسی به خلوت دنیای من قدم زده است
و درک کردم از احساس کوچه سر شارم
شبی که حادثه ی قصه از تو دم زده است
کسی مقصر این التهاب زیبا نیست
فضای ذهن من از خلسه های سم زده است
نشسته ام و فقط فکر می کنم که چرا ؟
خدا به صفحه ی تقدیر من قلم زده است
کسی که فال مرا با دروغ معنا کرد
عبور ثانیه ها را چقدر کم زده است
برای اخر یک اتفاق تکراری
مسیح پای صلیب دلم حرم زده است
بزن خلاص کن این اخرین روانی را
دوباره مثل همیشه به سرم زده است

 

آنچه می گرید، ولی زیباست

- قرار دادن شمع در کنار پنجره و در محل‌هایی
که دارای روشنایی مناسب
طبیعی هستند باعث کم نور شدن آن می‌گردد. بهتر
است شمع را در محلی قرار
دهید که نور کمی دارد تا درخشش شمع بیش‌تر
نمایان شود.



- ترجیحاً از یک ظرف شیشه‌ای به عنوان جاشمعی
استفاده نمایید، این عمل
باعث بیش‌تر شدن نور شمع شده، مدت زمان
طولانی‌تری روشن می‌ماند.



- فتیله شمع باید حداقل به مقدار یک چهارم در
عمق شمع قرار گرفته باشد،
در زمان خرید شمع باید به این نکته توجه شود.





- شمع‌های باریکی که برای نذر استفاده
می‌گردند، شمع‌هایی هستند که همیشه
در دسترس بوده و گران هم نیستند، از این نوع
شمع‌ها نیز می‌توانید برای
دکوراسیون منزل استفاده کنید، فقط باید
آن‌ها را در ظروف زیبا و لابه‌لای
گل‌‌های طبیعی یا مصنوعی مخفی نمایید.



- از انواع شمع‌ها، شمع‌های شناور در آب
هستند که چند منظوره بوده،
می‌توان از آن‌ها هم بر سر میز شام و هم در
میهمانی‌های فضای باز استفاده
کرد. این دسته از شمع‌ها نسبت به دیگر انواع
کثیفی ندارند و نکته ی قابل
توجه جلوه ی نوری آن‌هاست که به علت وجود آب
روشنایی‌شان دو چندان
می‌شود. برای هر چه بیش‌تر جلوه کردن این نوع
شمع‌ها بهتر است از ظروف
کریستالی و شیشه‌ای استفاده نمایید که دارای
تراش هستند، زیرا که باعث
شکست نور و درخشش مضاعف می‌شوند.



- اگر اشک شمع در جایی چکید، نگران نباشید؛
اجازه دهید تا کاملاً خود را
بگیرد و سپس با استفاده از پاکت‌های کاغذی و
قهوه‌ای رنگ میوه و کمی
حرارت اتو، آن را به راحتی پاک نمایید.



- اگر برای میهمانی از شمع‌های جدید استفاده
می‌کنید، قبل از زمان
استفاده ، آنها را یک بار روشن نمایید، تا در
زمان مصرف زودتر و راحت‌تر
روشن‌ شوند.



- شمع را زمانی که در حدود 5 سانتی‌متر از آن
باقی مانده است از درون
جاشمعی خارج نمایید، زیرا هر چه شمع کوچک‌تر
شود، جدا ساختن آن نیز
سخت‌تر می‌گردد.



- هنگامی که شمعی را خاموش می‌کنید، بعد از
گذشت چند لحظه که فتیله ی
حرارت خود را از دست داد و بدنه ی شمع هنوز گرم
است، فتیله را به جای خود
در مرکز شمع برگردانید تا برای نوبت‌ بعدی
استفاده، شمع دود نکند.