دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

شعری برای تو
 
گفتی : بمان می خواستم اما نمی شد
گفتی :بخوان ،بغض گلویم وا نمی شد
 گفتم که : می ترسم من از سحر نگاهت
 گفتی : نترس ای خوب من،امّا نمی شد
گفتی: نگاهم کن ـ ببین ـ آهسته دیدم
 راهی نبود از مرز میشد تا نمیشد دست دلم پیش تو رو شد
آه ای عشق راز نگاهم کاشکی افشاء نمی شد
 در ورطه ای از عشق و عقل افتاده بودم
چون عشق تو در ظرف عقلم جا نمی شد
می خواستم ناگفته هایم را بگویم
 یابغض می آمد سراغم ،یا نمی شد
گفتی که :تا فردا خداحافظ ولی،آه آنشب
نمیدانم چرا فردا نمی شد ؟
 
برای کسی که مثل خون تو رگهامه

 

همه گویند شفای من بیمار تویی
 
به که می توانم بگویم؟
مگر درد دوری تو را کسی می تواند بفهمد؟
مگر کسی می تواند بفهمد نبودنت برایم چه عذابیست؟
ساعت هایم ، دقیقه هایم ، ثانیه هایم ، بوی تو را گرفته اند
تویی که نیستی و شاید هیچ وقت نباشی
اما رویای بودنت آنقدر شیرین است
که گاهی فراموش میکنم که نیستی
گاهی آنقدر تو را حس میکنم که از یاد میبرم که نیستی
باور نمی کنم که تو را نداشته باشم
وای... نمی دانی چه میکشم
وقتی به خود می آیم و میبینم بودنت رویایی بیش نبود
آنقدر برایم زیادی که به رویایی از تو هم قانعم
اما تا کی میشود فقط با یک رویا زندگی کرد؟
آخر تک تک لحظه های زندگی واقعیست
نبودنت واقعیست
تنهاییم واقعیست
و بودنت دروغین
آری به خود دروغ می گویم که می آیی
اما باشد... می خواهم همیشه یک دروغگو بمان

کوتاه اما عمیق
 
دختری به مادر گفت: مادرم عشق چیست؟ مادر اندکی رفت به فکربا نگاهی پرمِهر گفت: دخترم عشق؛ فریاد شقایق هاست. عشق؛ بازگشت پرستوهاست. عشق؛ نوید تَداوم است. مادرم عشق؛ تپش قلب آدمی تنهاست. عشق؛ عروس حِجله تنهایی انسانهاست. عشق؛ سرخی گونه های آدمی رسوا است. دخترم تو چه می دانی عشق؛ لذت انسان بودن است. تو نمی دانی عشق؛ نغمه های قلب قناری ها است. راستی دخترم تو چرا پرسیدی؟ دخترک با گونه های سرخ با کمی لبخند گفت: آخر پسر همسایه با نگاهی عاشقانه گفت: دوستت دارم. بی درنگ مادر یاد بی مهری شوهر افتاد . یاد آن سیلی سرخ. یادآن عشق حقیر. یاد آن قلب بی مهر ووفا . گفت: دخترم عشق؛ سرابی در دل دریا هاست
 
من یک لیوان چای داغ را به تو ترجیح می دهم. چون چای فقط زبانم را می سوزاند ولی تو دلم را.
 
اینکه یک نفر که ترا دوست ندارد و نامَرد است؛ دوست داشته باشی. درد وغمش مثل دردِ یک دندانِ خراب وپوسیده است . یک دندانِ خراب که بعضی وقتها دردش به جایی می رسد که به خودت می گویی: دیگه باید بِکشم و از دستش خلاص شوم. خلاص... اما ... اما من دوستش دارم . من دوست دارم این دندانِ پوسیده ، سر جاش بماند تا اینکه جای خالیش را همیشه .. همیشه وقت غذا خوردن حس کنم. جای یک دندان خراب... جای خالی یک نفر(م.ع) در دلِ خرابم... دلِ خرابم و باز دلِ خرابم....!؟
 
یک بچه همواره می تواند سه چیز به یک آدم بزرگ بیاموزد:
1-شاد بودن بدون دلیل   2- همیشه به کاری مشغول بودن.    3- تقاضا کردن وخواستنِ آنچه با تمام وجود میخواهد
 
 «فاصله» ، عشق های معمولی را از بین می برد. اما «فاصله» عشق های بزرگ  و همیشگی را شدت می بخشد وزیادتر می کند.مانند باد که شمع را خاموش می کند وآتش را شعله ور می سازد.
 
 
فرق من وتو : 
تو گفتی: عاشقت هستم.
من گفتم : دوستت دارم.
تو گفتی : اگر یکروز ترا نبینم ، می میرم.
من گفتم: من فقط ناراحت می شوم.
تو گفتی: من به جز تو ، به کسی دیگر فکر نمی کنم.
من گفتم: اتفاقاً من به خیلی چیزها فکر می کنم.
تو گفتی: اگر با یکی دیگر بروی؛ من خودم را می کُشم.
من گفتم: اما اگر تو با یکی دیگر بروی ؛ من فقط دلم می خواهد طرف مقابل را خفه کنم.
گفتی: ..................................... گفتم: ..............................................
حالا فکر کردی فرق ما اینها است؟ نه ! فرق ما این است که : تو دروغ گفتی ................. من راست گفتم.  
 
 لبخندِ  زن در دو موقع آسمانی وفرشته مانند است:
1-    هنگامی که برای اولین بار با لبخند به معشوقش می گوید: دوستت دارم.
2- هنگامی که برای اولین بار به روی نوزادش لبخند میزند. «ویکتور هوگو»

تقدیم به دل های که ...

 
 
چه سخته
آخر قصه تاریک و دل سپردن
دلی تا نیمه ترک را به باد سپردن
چه سخته ... چه سخته ...
 
چه سخته
دل به پرتوی تک ستاره سپردن
که اسیر تاریکیت میکنه
چه سخته ... چه سخته ...
 
چه سخته
هم ترانه ی تنهایی بودن و بی بهانه ماندن
بی بهانه نوشتن
چه سخته ... چه سخته ...
 
چه سخته
زیر عبور رگبار لحظه ها به خاطرات گذشته جون سپردن
گذشت زمان رو بیهوده شمردن
چه سخته ... چه سخته ...
 
چه سخته
دچار سکوت بودن در اوج تکرار شکست
دیدن و فقط دیدن با چشمی بارون زده
چه سخته ... چه سخته ...
 
چه سخته
چو خورشید ولی خموش
چشم انتظار تا کجا ؟ با چشمی خسته
چه سخته ... چه سخته ...
 
چه سخته
ترانه هام فریاد بی صدا شده
     گرفتار بی کسی
        بی هم ترانه شده
چه سخته ... چه سخته ...
حتی باورش هم سخته
چه سخته ... چه سخته ...
 
حالا
 من ماندم و آخر قصه که برام ورق زدی
 دلی که بهش رنگ سیاهی زدی
برای تو چه ساده
ساده
 
حالا
من همدم ترانه ها شدم
بهانه ترانه هام ، ترانه ها شده
بهانه ام ترانه هاست
ترانه ها

چند سخن اندیشه ای عرفانی...
 
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک، چرا باید به دور تو بگردم ؟؟؟
 ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی ، برو با دل بیا تا من بگردم
 
   هر چه بیشتر اوج بگیری در نظر مردمی که پرواز را نمی فهمند ، کوچیکتر به نظر میرسی. پس یا نظر مردم برایت مهم نباشد یا پرواز را فراموش کن
 
   فریدون فرخ فرشته نبود....ز مشک و ز عنبر سرشسته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی..... تو داد و دهش کن فریدون تویی
(پیام اخلاقی: معصومی نبوده و نخواهد بود انسان در میدان جهل و آگاهی می تواند رشد کند گاهی جاهلی و نادان و گاهی دیگر آگاه و دانا و فریدون. با تجربه کردن ورزیده می شوی فریدون و برجسته و خردمند می شوی)(از فردوسی)

 
ما همه ، هم خوب و هم بد ، هم خیر و هم شر هستیم و اگر شما هیچ ناپاکی و پلیدی در خودتان نمی بینید ، دلیلش آن است که خوب به خودتان نگاه نکرده اید...استنلی کوبریک

 
 کسی را که دوست داری،تورادوست نمی دارد کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به دشواری پیدا توان نمود شاید در پس  سده ها و هزاران سال پیدایش کنی...


  
هرگز نمی توانید کسی را مجبور به دوست داشتن خود بکنید زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آیینه ای از کردار و اخلاق خود شماست

 
 
 جرج آلن : اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند


 
  پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است 
  تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است....
 گمونم برای سعدی باشه.
 کنایه از تاثیر ناپذیری آدم ناحالی و نااهل می باشد که شایسته همراهی و آموزش و پرورش نیست که نیست.

 
انسان
دشواری وظیفه است
انسان...
کهنه رند خدایی ست بی گمان