دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

شعری برای تو
 
امشب شعری خواهم نوشت

شعری که نام تو را که
«با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو رفته ای»
تکرار کند
خوابی که این روزها همراه تو شده است
همان خوابی که سرودی کرده بودی
«پر طبل تر از حیات»
خواب خود را
با فصلها در میان نهاده ی
«با فصلی که در می گذشت؛»
من در انتظار فصل سردی ام که درونم جریان دارد
به جستجوی آن فصل بودم
تو
خواب خویشتن را
«با برفها در میان نهادی
با برفی که می نشست؛»
من به پاییزی بی بهار متصلش کردم
«تو خوابت را
رازی کردی»
و من راز خواب تو را از بامداد خواستم
من خواب تو را
فریاد زدم
«چنان چون سنگی
که به دریاچه ئی
و بودا
که به نیروانا.»
آن چه ماند حسرتی بود
از نامی که
بروی سنگی ساده حک شده بود
 
برای کسی که مثل خون تو رگهامه

 

یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار


شعری برای بختک ، شعری برای آوار


تا این غبار می مرد ، یک بار تا همیشه


باید که می نوشتم ، شعری برای رگبار


این شهر واره زنده است ،اما بر آن مسلط


روحی شبیه چیزی ، چیزی شبیه مردار


چیزی شبیه لعنت ، چیزی شبیه نفرین


چیزی شبیه نکبت ، چیزی شبیه ادبار


در بین خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است


گمراهه های باطل ،بن بست های انکار


تا مرز بی نهایت ، تصویر خستگی را


تکرار می کنند این ، آیینه های بیمار


عشقت هوای تازه است ، در این قفس که دارد


هر دفعه بوی تعلیق ، هر لحظه رنگ تکرار


از عشق اگر نگیرم ، جان دوباره ،من نیز


حل می شوم در اینان این جرم های بیزار


بوی تو دارد این باد ،وز هفت برج و بارو


خواهد گذشت تا من ، همچون نسیم عیار

مهربانی دارم و مهرش  به دل دیگر مرا بس است
ریشی از هجر دارمش به دل اما به از دیگر کس است
سرو قامتی ،فرخ پیکری ، پری وشی و سیمین تنی
در فراقت رخی زرد و پایی لنگ دارم و فتاده قامتی
در غرور یگانه و بر مهر من بیگانه ایی
درعشق تو ازبغض دارم دم به دم ترانه ایی
دوست داشتم می نگاشتم ازطرب نامه ایی
تا نباشد سوز من در نامه پس هر نامه ایی
تا به حال بر کامت چشید ه ایی زهر انتظار
یا که ایام در برت گریده چون شب تار
تا به حال خفت اصرار بی ثمر را دیده ایی
یا که از دلبری  ناز بی انتها کشیده ایی
ایکاش می خواندی از دفترم نیز ترانه ایی
تا که بینی از عشقت گردیده ام همچو ناله ایی
کاش میسر بود ترا یادآور ایام وصال
تا که نباشی تو اینگونه مرا بی خیال
کاش  عاشقی بر دلت همچو سوزن باریک نبود
کاش راه ورود بر دلت اینگونه تاریک نبود
سوز غریبی دارد این مکتوب من
مهربانم بازآ  زود تر سوی من

لبخند بزن، غوغا کن، صدایت مرا به پرواز وا می دارد. نگاهم کن، برق چشمان زیبایت نوازشم می کند، من نیز روزی برای تو سرخ خواهم شد، من غرق خنده، گرم خواهم شد.

 
وجودت را احساس می کنم، تو را همیشه می توان حس کرد.

 
صدای پاهایت را می شنوم که به من نزدیک می شوی و تو همیشه به من نزدیک خواهی ماند.

 
من گرم خواهم شد. من برایت خواهم ماند تا لبخندهایت را پاسخ گویم.

 
من سبز خواهم شد تا تو شادابیت را همیشه لمس کنی، من سرخ خواهم شد.

 
تو را از شوق لبریز خواهم کرد. وقتی که صدایت می کنم و تو در دل پاسخ می گویی، جان دوباره می گیرم، وقتی که صدایم می کنی شوق دیدار، زبان از من برمی گیرد و من سرخ می شوم.

 
از من سخن مگو، با من سخن بگو، با من از من سخن بگو.

 
بگو که صدای تپش های این قلب سرخ را همیشه می شناسی. بگو که همیشه خواهی ماند، بگو که سرخیم را ستایش می کنی، من سرخ خواهم شد.

 
من از نیم نگاه سوزاننده ی تو زیر برق آفتاب، از تمامی گرمیت در سردی زمستان، سرخ خواهم شد.

 
لحظه ی جدایی را نمی شناسم، خداحافظی را معنا نخواهم کرد، سیب سرخی به تو خواهم داد و دانه ی اناری.

 
دانه ی انارم به تو جان خواهد داد و سیب سرخم به تو محبت.

 
سیب سرخ، سرخ خواهد ماند و من سرخ خواهم شد.

 
من سیلی عشق تو را چشیده ام و درد محبتت را کشیده ام.

 
شکل آن را نمی دانم، تنها می دانم که آن نیز سرخ است و روزی که این رگ های خون در وجودم فوران کنند، من سرخ خواهم شد، و من از همیشه تا همیشه سرخ خواهم ماند 

تو هم ترک ، منم ترک

اینم یه درد مشترک

تو غصه دار، من غصه دار

 پس واسه چی بیاد بهار

تو بی چراغ ، من بی چراغ

کی بگیرد از ما سراغ

تو هم غریب ، منم غریب

عشقا چی بود به جز فریب

تو حادثه ، من حادثه

پس کی به ابرا برسه

تو بارونی ، من بارونی

پس کجا رفت مهربونی

من بی پناه ، تو بی پناه

کافیه امشب نور ماه

من بی وفا ، تو بی وفا

چی کار کنه با ما خدا

 من بی فروغ ، تو بی فروغ

بازم به هم بگیم دروغ ؟

من بی جواب ، تو بی جواب

معنیش چیه ! این جز سراب

من تشنگی ، تو تشنگی

کاش که نمی گذشت بچگی

منم گله ، تو هم گله

آخر کی داره حوصله

من انتظار، تو انتظار

من باریدم  تو هم ببار

من چشم خیس ، تو چشم خیس

برام یه چیزی بنویس

منم زلال تو، هم زلال

چی کم داریم ما دو تا بال

من اولی ، تو اولی

چقدر قشنگ و مخملی

من در به در ، تو در به در

می یای با هم بریم سفر ؟

 من اعتماد ، تو اعتماد

عشق و چرا دادیم به باد

من دیوونه  ، تو دیوونه

 پس کی می گه نمی مونه

من ناامید ، تو ناامید

از من و تو نبود بعید ؟

تو شبنمی ، من شبنمی

ما مثل هم شدیم کمی

تو بی صدا ، من بی صدا

پس چی شد اون همه دعا

تو پرغم ، من پر غم

جون خودت خسته شدم

تو بی گناه ، من بی گناه

یعنی همش بود اشتباه ؟

 تو خستگی ، من خستگی

پس چیه معنیش زندگی ؟

تو پر درد ، من پر درد

پاییز واسه چی می شه زرد ؟

 من که رها ، تو که رها

فقط بگو بریم کجا ؟

من که محال ، تو که محال

چی بود دوست دارم  خیال ؟

تو که بدی ، من که بدم

ببخش نه بد حرفی زدم

باشه بدم تو که گلی

معجزه ای  تجملی

من که اسیر ، تو که اسیر

کی کرده ما رو ناگزیر ؟

من سر حرف ، تو سر حرف

تقصیر ماست غیبت برف ؟

من بی نشون ، تو بی نشون

 جایی داریم جز آسمون ؟

من پر راز ، تو پر راز

اما نداریم اعتراض

من پر شور، تو پر نور

 چرا نریم یه جای دور

 من فاجعه ، تو فاجعه

 چیکار کنیم با شایعه

 من اتفاق ، تو اتفاق

به جرم قدری اشتیاق

تو عطر یاس ، من التماس

راسته که دنیا دست ماس ؟

من اولین ، تو آخرین

 واسه تو بس نیس نازنین ؟

من عابرم ، تو شاعری

نرو کجا می خوای بری ؟

من یه کتاب ، تو یه کتاب

کاش نکشیم انقد عذاب

 من خاطره ، تو خاطره

بمون تا یادمون نره

منم که تو ، تو هم که من

 پس زیر وعده هات نزن

من آرزو ، تو آرزو

پس آرزو کن و بگو ...