دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

 

رفتی قبول امابزار به یادت بی یارم

 تو شب تلخ رفتنت ، دلم هزارتا غصه داشت

گونه هام خیس می شدن ، دلم هیچ همدردی نداشت

گفته بودم نفسی برام ، میرم تا آخرش

نفسی که حرمتم رو بگیره ،  می برمش

 

وقتی بارون چشات میگه وقت رفتنه

وقت حکومت غمو ، حضور گریه منه

سکوت گریه نگام ، هنوز به یاد شب

عشقت تو قلب و دلم ،داغه و گرمه مث تب

تو این سکوت بی صدا ، بازم دلم از تو رمید

خسته و دل شکسته ام ، خالی ام از عشق و امید

این گریه همیشگی ، مونده تو شبهای من

تو این روزهای بی وفا ، عشق رو تو دادی یاد من

این قلب خسته و نگام ، آخر بی نشونیه

یاد نگاه آخرت ، تا ته خط موندنیه

صدای آخرین من ،تا تو نیای در نمی یاد

تک تک لحظه های من ، فقط تو رو ازم می خواد

 

 

می رسد روزی که بی من زندگی را سر کنی
مرگ عشق را باور کنی
می رسد روزی که تنها در کنار عکس من
شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی

 

 

گرچه دل کندن از تو آسان نیست که برایم به مرگ هم شاید ...

می روم گم شوم در انبوه خاطراتی که بعد ِتو باید ...

بعد از این استکان زهرآلود ، چون پروانه به خواب خواهم رفت

جای قند و نبات، عزراییل بر سرم گرد مرگ می ساید

آرزوهای کوچکم را حیف می برم با خودم به گور اما

آرزو می کنم تو خوش باشی ، حسرتت بر غمم می افزاید

مجلس ختم من که می آیی ، یک لباس سفید بر تن کن

بارها گفته ام به تو عزیزم ! رنگ مشکی به تو نمی آید