اگر در زندگی چاره ای جز سوختن نداری بسوز اما مثل شمع؛ نه مثل سیگار .
بد ترین شکل تنهایی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید .
از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر بخندد .
وقتی دهکده ای می سوزد دودش را همه می بینند اما وقتی قلبی می سوزد کسی شعله اش را نمی بیند .
اگر روزی قرار باشد عقل را بخرند و بفروشند همه ما به تصور اینکه عقل زیادی داریم فروشنده خواهیم بود .
نداشتن قسمتی از چیزهایی که آرزو داریم قسمت پر ارزشی از خوشحالی است .
استاد هنرمند از سنگ آدم می سازد و مربی بی هنر از آدم سنگ .
هر فاصله ای می تواند به خوشبختی تبدیل شود و هر خوشبختی و سعادتی می تواند به فاصله تبدیل شود .
هیچ چیز ویرانگرتر ازاین نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است
دیگه مهم نیست چی بشه ، چون تو دیگه نیستی
مهم نیست چی بشه ، کی باشه
مهم نیست چون تو نیستی
خیلی ها هستن خیلی ها
ولی........
تو نیستی !
گاهی برای شنیدن تو دلم تنگ میشود ....
به جاده نگاه می کنم
و چشمانم پاییزی را به دنیا می بخشد
تو ....
مراقب می شوی
و من ....
به امتحان قلب تو دیر می رسم
گذشته،اولین چیزیست که به هنگام مواجهه با مشکلات یا در برخورد یا هر پدیده و اندیشه ای،به
ذهنمان می رسد.گذشته و تمام خاطرات تلخ و شیرینش،تمام تجربیات و اندیشه ها و قضاوت ها و
تنش هایش،اعتقادات و احکام و باورهای مذهبی.
و همین گذشته و مسایل و جزئیات آن،مانع اصلی ِ رسیدن به نتایج درست و زندگی در صلح و
آرامش و عشق است.
وقتی سخنی می شنویم یا رفتاری می بینیم،فورا به سراغ اطلاعات خود در مورد آن فرد و رفتارها
و خصوصیاتش می رویم و پس از مقایسه و تحلیل و پردازش آن اطلاعات به قضاوت می نشینیم و
سپس اطلاعات به دست آمده را با اطلاعات جانبی مثل باورها،منافع و شرایط خودمان در هم می
آمیزیم و دوباره پردازش می کنیم و به نتیجه ای می رسیم.
این روند باید درک شود.باید با موانع ِ درک ِ درست، آشنا شویم.گذشته سد راه ِ درک ِ درست از
مسائل است.ما نه تنها محصول گذشته ایم،بلکه در بند و گرفتار گذشته و گذشتگانیم.
باید به این درک برسیم که هرچیزی که از گذشته داریم،کاملا بی ارزش است.باید بر خود تکیه کنیم و
شجاعانه و آزادانه زندگی کنیم و در پی آفرینش اندیشه باشیم،نه اینکه دنباله روی دیگران و
گذشتگان و اندیشه هایشان باشیم.
جامعه وفا می خواهد.جامعه اهداف خود را دنبال می کند.بنابراین سعی می کند،به هر طریقی
گذشته و تمام مسائل آن را در وجودمان زنده نگه دارد.ولی شما بی وفا باشید،عصیان کنید و دربند ِ
جامعه و سنت ها و باورها و عادت ها و آداب ِ احمقانه اش نمانید.
گذشته و اندیشه های دیگران را فقط می توان شنید و فهمید، به پذیرش و قضاوت و مقایسه نیازی
نیست.فقط باید آگاه بود.بهترین نتایج و اندیشه ها،اندیشه هایی هستند که آزادانه و با تکیه بر خود
و بدون توجه به افکار گذشتگان و جامعه و ... به آنها می رسیم.
انسان های باورمند،برده ی دیگرانند.انسان هایی که به دنبال اندیشه های دیگران یا مسائل مربوط
به گذشته هستند،زنده نیستند،مرده و اسیرند.
انسانی که از اندیشه ها و باورهایی پیروی می کند و پیش فرض ها و باورهایی در ذهن خود
دارد،لزوما نادان است و گفته ها و اندیشه هایش حتی قابل بررسی هم نیستند.
به این سوالات هم بیندیشید و به خودتان پاسخ دهید! :
چرا باید قضاوت کنیم؟
چرا باید بپذیریم و چرا باید رد کنیم؟
سود و زیان ِ پذیرش چیست؟
چه لزومی دارد که پیرو دیگران باشیم و چرا پیرو خود نباشیم؟!
چرا آزاد نباشیم؟
۱۰۰۱شب-۴۰ | |
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت ورق زد و گفت:بی وفایی چه رنگیه؟ زندگی پرتلاطم آدم ها شاید هر روز یا هر ساعت و یا حتی هر دقیقه یه رنگی به خودش بگیره بعضی وقت ها سیاه بعضی وقت ها سفید بعضی وقت ها هم هیچ رنگی نداره ! رو کردم بهش و گفتم : اول بگو ببینم وفاداری چه رنگیه تا بعد جوابت و بدم! مکث ملایمی کرد و گفت:این سوالت جواب نداره! سرم و چرخوندم و گفتم: یعنی چی!؟ کتاب و بست و زل زد بهم و گفت: اول تاریکی و باید تعریف کنی اون وقت خلافش میشه روشنایی!یه کم دورو برم و نگاه کردم و خیلی مطمئن اما ناگهانی بهش گفتم: به نظر من سفیده !با تعجب پرسید: سفیده ؟!.... بلبلی شیفته می گفت به گل با تعجب ادامه داد:شوخی می کنی یا جدی میگی که بی وفایی سفیده!؟ با عصبانیت ادامه داد: تو اصلا می دونی سفیدی یعنی چی اصلا می فهمی چی گفتی؟! حرف امروز چه گویی ٬ فرداست یه کم فکر کردم که بفهمم چی گفتم ! یه کم جابجا شدم و با خودم گفتم: بدون فکر حرف نمی زدی چی شد که از دهنت این کلمه پرید؟!نگاهی بهش کردم و نگاهم و به نگاهش گره زدم و بعد از مکثی کوتاه گفتم: مشکل کجاست؟! با عصبانیت بلند شد و گفت: اگر بهت بی وفایی کنم تو من و سفید می بینی ؟! لبخندی زدم و گفتم: آره بی وفایی تو برای من سفیده! نه تو ،هر کسی که بی وفاست به نظر من سفیده!اومد طرفم و بلند داد زد: ولی اگر تو بی وفایی کنی سیاه سیاهی ، سیاه! دستم و گذاشتم رو شونش و گفتم: تو هم مثل بقیه اشتباه می کنی! دستم و کنار زد و گفت: نه پس فقط تو درست می گی ؟! به سمت در رفتم و آروم گفتم : آدم بی وفا پیش من با آدم مرده فرقی نمی کنه؛ کفن آدم های مرده هیچ وقت سیاه نمی شه.... خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است |
اگرقرارباشد من هم مثل ژول ورن دوردنیارادرهشتادروز بچرخم،ترجیح میدهم دورتوبچرخم،چون تودنیای منی
یادت باشه دنیا گرده,هر وقت احساس کردی به اخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.
!!! ------------ --------- --------- --------- --------- -------
گفتمش بی تو چه میباید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد
------------ --------- --------- --
عشق یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر و بزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا.
------------ --------- --------- --------- -------
اگه قرار باشه بین موندن در کنار تو و رفتن به بهشت یکی رو انتخاب کنم تو رو انتخاب میکنم چون بی تو بهشت برین زندان من است
------------ --------- --------- --------- --------
اگه تنها بودی تو تنهاییت احساس کردی که تنها بنده تنها فقط تویی ناراحت نباش چون یکی رو داری که خودش تنهاست اما هیچوقت تنهایی رو برای بنده هاش نمیخواد به اون رجوع کن میبینی که تنها نیستی
------------ --------- --------- --------- --------- -
حالم ازت بهم میخوره دیگه حتی نمیخوام یه لحظه یک ثانیه دیگه تو رو ببینم برو گمشو به درک تا بفهمی که چی کشیدم در این برزخ تنهایی
------------ --------- --------- --
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند
------------ --------- --------
بی اراده متولد می شویم؛ با حسرت زندگی می کنیم و با اندوه می میریم....و آنچه در آن فنا راه ندارد محبت خالصانه است
------------ --------- ------
پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است
که از چشمانم بیرون میریزند