نمی گویم فراموشم مکن هرگز،ولی گاهی به یاد آور، رفیقی را که می دانی نخواهی رفت از یادش
داشتم فکر می کردم به ماندن و رفتنت،
نفهمیدم چه شد ... دیدم رفته ای!
... بعد یک دفعه دلم خواست همه ی باورهای تلخم را بریزم دور؛
"عشق در نرسیدن است. با وصل، عشق می میرد."
نفرین به باورهایم!
بعد یک دفعه دلم خواست همه ی فاصله ها را پاک کنم؛
"همیشه فاصله ای هست"
نفرین به فاصله!
.
.
.
بعد نگاه کردم دیدم، چه تنها شده ام. دیدم چه قدر دلم هوایت را کرده است.
گریه سزاوار تو نیست
ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار.... ببار ای بارون ببار بیاد عاشقای بی مزار ... د ل آدم که میگیره بد جوری هوای بارون به سرش میزنه .... بارون ...بارون...بارون آدم دلش نمی خواد هوا آفتابی باشه ؛می خواد آسمون ابری باشه ،گرفته باشه ،هم ناله باشه با دل تنگش وآخر سر هم بباره ... هی بباره و بباره... اونقدر بباره که زمین دیده نشه اما نمیشه ...حیف که فقط هوس و رویای دل.. نمیدونم شاید دل من زیادی نازک شده ...شاید هم دنیا از اولش همی جوری بوده من خواستم قبول کنم ...شاید .. اما خدا چقدر مهربونه که همونجوری که برای آسمون اشک درست کرد آدما رو هم بی نصیب نذاشت می دونی قدیمیا عادت داشتن می گفتن مرد باش ... مرد که گریه نمی کنه ...اما کاش راستش رو میگفتن :میگفتن که مرد گریه می کنه اما هر شب تو خلوتش جایی که خودش هست و خدای خودش. کاش بارون بباره ...همین امشب ....نه!!همین الان ...کاش |