دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

 

 

1)با خود اندیشیدم ، در این ترانه بی تو ماندن ، در این لحظه های بی تو ، حس بودنت ، شنیدن تپش های قلبت ، از مرز فاصله ها، از نگاه چشمهای تو ، تمام انتظارم شد

 

2)اگه دنیا برای تو معنی ومفهومی نداره. کمی تامل کن .شاید تو خود دنیای کس دیگری باشی

 

3)خواهر کوچکم از من پرسید:

پنج وارونه جه معنی دارد؟

من به او خندیدم

گفت : خودم بر دیوار بر ساقه ی درختان دیدم

باز به او خندیدم

گفت خودم دیدم دیروز

مهران پسر همسایه

پنج وارونه به مینو داد

باز به او خندیدم

آنچنان خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدم

باخود گفتم:

بعدها وقتی بارش بی وقفه ی درد

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان خواهی فهمید

پنج وارونه چه معنی دارد.

 

4)دلِ پریشان آمد. گفتم بخوانش.خواند و بازگشت.
امید مضطرب آمد. گفتم بخوانش.خواند و باز گشت.
آرزو با دلهره آمد. گفتم بخوانش.خواند و باز گشت.
عشق خنده کنان آمد. گفتم خواندیش؟! گفت: من سواد ندارم !!!!!

 

5)آنگاه که..........
ضربه های تیشه زندگی را
بر ریشه آرزوهایت حس میکنی؛
به خاطر بیاور که ............ ...
زیبایی شهاب ها
از شکستن قلب ستارگان است!!!!

6)سفر برایم هیچ چیزبه جز دلتنگی ندارد.
اما زندگی به من آموخت.........
برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز،
باید قدری از آن دور شد

 

7)مهم نبود سوختنم، دور از تو پرپر زدنم، به افتخار عشق تو میگی که بازنده منم.

8)زمان خیلی کند است برای کسانی که انتظار می‌کشند. خیلی سریع برای کسانی که می‌ترسند. خیلی طولانی برای کسانی که اندوهگین‌اند. خیلی کوتاه برای کسانی که شاد‌اند. ولی برای کسانی که عاشق‌اند زمان جاودانگی دارد

 

9)شناختنت بی گناهترین گناهم بود، یافتنت بهانه دلم و خواستنت نیازم و با تو بودن آرزویم و تو را گم کردن، پیدایش سراب بود. تو مانند پرستو آمدی و به دورترین دیار غربت رفتی. بی تو ثانیه ها تکراری شده اند و آیینه چیزی جز سراب را نشان نمی دهد و شقایق غریبی می کند و جاده در انتظار مسافر است و هنوز دلم بدون تو بهانه می گیرد و من آرزوهایم را عاشقانه زمزمه می کنم و منتظرت هستم

 

10)سحر می آید و چشمهای من به افق خیره است. هوا دلنشین است ومن نگران که مبادا امروز مثل فردا سپری شود. هر روز من مثل دیروز است . چشمهای من نگران به در است .هر روز اینطور است . عادت کرده ام به این روزها . هر روز مثل هر روز است. فقط برای من این روزها می آید و می رود

 

11)به عقیدهء پرنده محبوس آسمان لبریز از پروازهای برباد رفته است

 

12)گل تشنه در هوای بارانی انتظار باغبان را نمی کشد

 

13)آه قحطی ستاره است.قحطی عشق است.قحطی دستی گرم است که دست تو را بگیرد
و بگوید:سلام.قحطی یک لبخند صمیمی ست.

 

14)هیچ چشمداشتی ندارم از آن هایی که دوست شان می دارم.از آنها جز این نمی خواهم*که آزاد باشند.این حق آنهاست که گاهی بی هیچ دلیل وتوجیهی مرا ترک کنند و بروند.دلایل و توجیح ها همواره کاذبند.بنابراین نیازی به آنها ندارم.

 

15)دوست داشتم در سرزمینی به دنیا می آمدم که مردمش جُز از عشق نمی گویند،*جزازعشق نمی نویسند،جُز خواب عشق را نمی بینند، وجز از عشق نمی میرند.*البته هیچ سرزمینی این گونه نیست.افسوس!

 

16)تلخ ترین خاطره فرهاد شیرین است

 

17)اگر کسی را دوست داری راحت از او دست مکش چون ممکن است دیگر کسی را به اندازه ی او دوست نداشته باشی و اما اگر کسی تو را دوست داشت راحت از او دست برندار چون ممکن است دیگر کسی تو را به اندازه ی او دوست نداشته باشد

 

18)وقتی بارون می گیره چشام از عشق تو خیسه
دل برات به قول سهراب زیر بارون می نو یسه
تنها آرزوم همیشه تا یادم نرفته راستی
کاش یه روز به هم بگی من همونم که می خواستی

19)
گفته بودی صبر کن تا یک شب امیدت بر آرم
من که در امید یک شب صبر کردم روزگاری

 

20)کاش ماه می دانست از این همه ستاره و سیاره فقط یکی مشتریست

آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روز
 
مثل ان روز نخست
 
گرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!
 
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
 
نه شکست و نه گرفت!
 
بلکه از عاطفه لبریز شد و
 
نفسی از سر امید کشید
 
و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید
 
زیر پاهامان ریخت،
 
تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!
 
ماه من،غصه چرا؟! 
         
تو مرا داری و من هر شب و روز،
 
آرزویم ،همه خوشبختی توست!  
             
 ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن
 
کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند…
 
ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران بارید
 
 یا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،
 
با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن
 
و بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!
 
او همانی است که در تارترین لحظه شب،راه نورانی امید                
 
 نشانم میداد…
 
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ،همه زندگی ام ،غرق شادی باشد…
 
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد !
 
معنی خوشبختی ،
 
بودن اندوه است…!
 
این همه غصه و غم ،این همه شادی و شور
 
چه بخواهی و چه نه !میوه یک باغند
   همه را با هم و با عشق بچیین
 
ولی از یاد مبر:
 
پشت هر کوه بلند ،سبزه زاری است پر یاد خدا
 
و در آن باز کسی می خواند
 
که خدا هست،خدا هست
 
وچرا غصه؟!چرا؟
 

 
 
امشب ازاون شباست که دلم می خواد داد بزنم توشهر این غریبه ها دردمو فریاد بزنم
می خوام بگم که باختمش اما چقد می خواستمش
 
 
 
 
احساسی غریب و دوگانه ، گاهی همراه رضایت ، گاهی تا هم آغوشی نفرت ! ! !
کشمکشی است میان ذهن آشفته و دل .
کاش زمانی که تبعید به هستی می شدم در صندقچه وجودم دلی نمی گذاشتم.
کاش می شد در قرنطینه ذهن ، افکار و خاطرات را به دلخواه حبس کرد ،
ای کاش زندانبانش من بودم.
کاش پوچی آینده بر امید امروز پیروز نمی شد.
کاش لااقل در تنهایی می شد بغض را آزاد کرد.
ای کاش می شد دیوارهایی تنهایی را خراب کرد بی آنکه بر سر دیگری می ریخت.!!
کاش بی ترس می شد مرگ را در آغوش گرفت و فشرد
 

پرسیدم عشق چیست:گفت اتش است!گفتم مگر ان را دیده ای؟گفت نه.در ان سوخته ام...

مرگ ان نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ ان است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم...
گوش کردن را یاد بگیر !فرصتها گاهی با صدای بسیار اهسته ای در میزنند...
  سرنوشت ننوشت .گرنوشت بد نوشت: اما... اما باور کن!نمی توان سرنوشت را از "سر" نوشت...
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام...با خبر باش که در حسرت دیدار توام...
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری...پس طبیب دل من باش که بیمار توام...
شاید زندگی ان جشنی نباشد که ما ارزویش را داشتیم...اما حال که به ان دعوت شده ایم پس بگذار تا میتوانیم شاد باشیم...
عظمت عشق را درک کن زیرا به خاکستر وجودت هم رحم نخواهد کرد...!
ای کاش دل هایی که هنوزم می طپد واسه بهار ...در امان بمونن از این بازی تلخ روزگار...
انگاه که خنده بر لبت میمیرد.چون جمعه پاییز دلم میگیرد.دیروز به چشمان تو گفتم که برو...امروز دلم بهانه ات می گیرد...

تو  منو گذاشتی  و رفتی بی نشان اما نشانی ام   را برای تو می نویسم: در عصرهای
 انتظار،به ‏حوالی بی کسی قدم بگذار خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های ‏تنهایی شو کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب ‏آرزوهای رنگی ام! در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر ‏غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره ی انتظار پشت ‏دیوار دردهایم نشسته
 
 
چرا وقتی که آدم تنها می شه
غم و غصه ش قدِ یک دنیا می شه
میره یک گوشه ی پنهون می شینه
اونجا رو مثل ِ یه زندون می بینه

غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه

وقتی که تنها می شم اشک تو چشم پر می زنه
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در می زنه
یاده اون شب ها می افتم زیر ِ مهتاب ِ بهار
توی جنگل لبِ چشمه می نشستیم من و یار

غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه

میگن این دنیا دیگه مثل ِ قدیما نمیشه
دل ِ آدما زشت و دیگه زیبا نمیشه
اون بالا باد داره زاغ ِ ابر رو چوب می زنه
اشک این ابــرا زیاد ِ ولی دریا نمیشه

غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه