جشن سوری (چهار شنبه سوری)
یک رشته از جشن های آریا یی از اقوام هندی , ایرانی و اروپایی جشن های آتش است . منظور از جشن آتش جشن هایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور شادمانی اغاز و اعلام می شده است که از میان آنها میتوان به جشن سده در پایان زمستان بزرگ (10 بهمن ) جشن سوری در روزهای آخرین سال و جشن آذرگان در نهم آذر اشاره کرد .
واژه سوری فارسی, در پهلوی به گونه سوریک صفت است و چون سور به معنی سرخ و ایک پسوند صفت می باشد . و با هم معنی سرخ و سرخ رنگ می دهند چنانکه گل سوری به معنی گل سرخ است و این جشن را جشن سوری گفته اند از آن جهت که عنصر اصلی آن افروختن آتش سرخ بوده است .
هنگام دقیق جشن سوری در پایان سال چه وقت بوده است ؟ آنکه مسلم است شب چهار شنبه نبوده .چون در تقویم و روز شماری ایرانیان , شنبه و چهارشنبه و جمعه وجود نداشته در روز شمار زرتشتی هر سال به 12 ماه تقسیم می شده و هر ماه درست بی کم و کاست 30 روز داشته که هر روز با ذکر نام خود شناخته می شده . آنگاه جهت حساب کبیسه , پنج روز به انتهای سال می افزودند و هر روز به نام یکی از گاثاها (سروده های حضرت زرتشت ) شناخته می شد . و این پنج روز را پنجه ,خمسه , پنجه دزدیده و ... می گفتند .
پس در یکی از چند شب آخرسال , ایرانیان جشن سوری را که عادت و سنتی قدیم بود با آتش افروزی همگانی برپا می کردنند .اما چون اساس تقسیم در روز شماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نام های کنونی روزها بخش کنند پس لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی برپا نمی شده . روز شمار کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شد و بی گمان سالی که این جشن به شکلی گسترده برپا بوده مصادف با شب چهارشنبه شده , و چون در روز شمار تازیان چهارشنبه نحس و نا مبارک و بدیمن محسوب بوده از آن تاریخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال رابا جشن سوری به شادمانی پرداخته و بدین وسیله می کوشیدند نحوست چنین شب و روزی را منتفی کنند منوچهر دامغانی میگوید :
چهارشنبه که روز بلاست باده بخور بساتکین می خور تا به عافیت بگذرد
اشکهایم
نگاه هایم
حرفهایم
و سکوتم
نه
هیچ یک اثری نداشت
همه بی اثر بود
می رود
بدون نگاهی
و من فکر می کنم
و به یاد می آورم
روزی را که گفت " من هستم،تو هم باش"
نگاهی می کنم
من هستم
اما او............
حرف آخر:خواستم برای نبودنت دلتنگی کنم که....خیالت آمد
بگذار تا ترانه هایم هنوز هم بمیرند
در خلوط و تنهایی
بگذار برای کسی
کس نباشم هنوز
می خواهم من
سخت ترین جمله را نماد کنم
چیزی که گفتنش در این زمانه راحت است
دوستت دارم ها
بگذار تا به روزنه
دهن کجی کنم
به خستگی
به پا گرفتگی
به غم
به دلهره به اشک
مرا به باد ها سپرده اند
و در میان راه رو ها نوشته اند
که پنجره شکسته است
ولی کسی
به فکر بستن شکسته نیست
مرا شکسته اند
اثیم بودنم بهانه بوده است
اثیم بودنم فقط
بهانه است
خواب خواهم دید
خواب من خواب پرنده ای مهاجر است
خواب من مقدس است
چون درونش تو نماز می خوانی
چون درونش تو نماز می خوانی