دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

منو نترسون !

 

به من از روزهای کوتاه ، شبای سرد زمستون
زوزه ی سگ های ویلون ، شب خلوت خیابون
زیر سقفای شکسته ، رگ تند باد و بارون
گنجه های پر ز هیچی ، حسرت یه لقمه ی نون
بگو بگو با همیم ، ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون !

 

***
به من از سرفه ی برگا ، سینه ی زخمی پاییز
ترس گنجشکای عاشق ، از مترسک های جالیز
سر موندن و نرفتن ، بوته با گلاش گلاویز
پٍُر پَرهای شکسته ست ، قفسای زرد پاییز
بگو بگو با همیم ، ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون !

 

***

به من از دستای تب دار ، لبای تناسه بسته
روی ریگ داغ دویدن ، با پای زخمی و خسته
دیدن مردی که زیر سایه ی خودش نشسته
با همه آوارگی هاش ، دل به موندن تو بسته
بگو بگو با همیم ، ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون !

 

***


کسی که می پندارد
تمامی میوه ها زمانی می رسند ،
که توت فرنگی از انگور هیچ نمی داند !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد