نگاه وهم آلودم را خواندی و ترس مبهم چشمانم را
محبوبه شب
وقتی شب پاشو تو باغها میزاره
نفس گلها می گیره
وقتی تاریکی از آسمون می باره
دل غنچه ها می میره
وقتی ظلمت نفس گلها رو بسته
گل محبوبه شب بیدار نشسته
دل به تاریکی و ظلم شب نمی ده
که عطرش تا ته باغها رسیده
اگه محبوبه رو تو گلدون بذارن
همه اطرافشو خار و خس بکارند
اگه دیوار بکشند دور وجودش
اگه تهمت بزنند به تار و پودش
عطر محبوبه ی شب پشت هر دیوار سنگی راه داره
گل محبوبه ی شب توی قلب غنچه ها پناه داره
شبها که گلها تو تاریکی نشستن
همه از وحشت شب چشمها رو بستن
تنشون میلرزه از ترس سیاهی
گل محبوبه، تو واسشون پناهی
عشق برای تو