دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

گفتنیها کم نیست ، من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده ، تا روی زمین خم بودیم

گفتنیها کم نیست ، من و تو کم گفتیم

مثل هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ،‌درهم و برهم گفتیم

دیدنیها کم نیست ، من وتو کن دیدیم

بی سبب از پاییز ، جای میلاد اقاقیها را ،‌پرسیدیم

چیدنیها کم نیست ، من و تو کم چیدیم

وقت گل دادن عشق ، روی دار قالی

بی‌سبب حتی ، پرتاب گل سرخی را ، ترسیدیم

خواندنی‌ها کم نیست ،‌من و تو کم خواندیم

من و تو ساده ترین ،‌شکل سرودن را

در معبر باد ،‌بادهانی بسته واماندیم

من و تو کم بودیم

من و تو ،‌ اما در میدانها

اینک اندازة‌مان می‌خوانیم

ما به اندازة‌ما می‌گوییم ،‌ما به اندازة‌ما می‌روییم

من و تو کم نه که باید شب ب‌’رحم وگل مریم وبیداری شبنم باشیم

من و تو خم نه و درهم نه وکم نه ،‌که می‌باید ،‌با هم باشیم

من و تو حق داریم در شب این جنبش

نبض آدم باشیم

من و تو حق داریم که به اندازة‌ ما هم شده

با هم باشیم

گفتنیها کم نیست
 
شاعر؟؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد