گفتنیها کم نیست ، من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده ، تا روی زمین خم بودیم
گفتنیها کم نیست ، من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ،درهم و برهم گفتیم
دیدنیها کم نیست ، من وتو کن دیدیم
بی سبب از پاییز ، جای میلاد اقاقیها را ،پرسیدیم
چیدنیها کم نیست ، من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق ، روی دار قالی
بیسبب حتی ، پرتاب گل سرخی را ، ترسیدیم
خواندنیها کم نیست ،من و تو کم خواندیم
من و تو ساده ترین ،شکل سرودن را
در معبر باد ،بادهانی بسته واماندیم
من و تو کم بودیم
من و تو ، اما در میدانها
اینک اندازةمان میخوانیم
ما به اندازةما میگوییم ،ما به اندازةما میروییم
من و تو کم نه که باید شب ب’رحم وگل مریم وبیداری شبنم باشیم
من و تو خم نه و درهم نه وکم نه ،که میباید ،با هم باشیم
من و تو حق داریم در شب این جنبش
نبض آدم باشیم
من و تو حق داریم که به اندازة ما هم شده
با هم باشیم
گفتنیها کم نیست
شاعر؟؟
فاطمه
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 ساعت 08:07 ق.ظ