دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

خدایا ..
چه لحظه هایی که در زندگی ترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی ...
چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی...
چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی ...
 
وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی...
وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت ...
 و دنیا غم هاش و بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی...
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ،
 به گریه هام دلیل دادی ،
 به زندگیم ،
 به نفس کشیدنم رنگ دادی...
 
 
مرا ببخش ،
 اگر شادابم و جسور...
اگر بی عقلم و عاشق

خدایا مرا ببخش..
اگر بر خلاف طبیعت تو آفریده شده ام..
 اگر عشقم گناهی نابخشودنی است
و اگر گناهم را دوست می دارم

خدایا مرا ببخش..
...مرا ببخش
مرا ببخش
 اگر فراموش کرده ام نام تو را
 

خدایا مرا ببخش اگر اینگونه ام....

 

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد - شب بلورین شنبه 26 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ق.ظ http://shabe-boloorin.blogsky.com

سلام
خیلی خوب می نویسید.
موفق باشی
به منم سر بزن و وبلاگمو با حضورت از رنگ قرمز به رنگ سبز درار
پیروز باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد