دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

برای دیدن پنهان ... و رسیدن به آسمان آبی عشق

روزها، ماهها و سال ها دویدم ... زمستان را به دست بهار سپردم

و تابستان را در دست رنگین کمان خزان رها کردم

اما لحظه دیدار کجاست ؟

از نسیم پاییز شنیده ام ... آنگاه که هرگز پاییز فرا نرسد

و خورشید هرگز غروب نکند... تو را خواهم دید

از آسمان شنیده ام که اگر روزی هرگز تاریک نشود

و ماه و مهر دست در دست هم ....در دلش جای گرفته باشند

تو را خواهم دید... و از باران شنیده ام

آنگاه که هرگز لبی تشنه نماند ... تو می آیی

و تو خواهی آمد...

آنگاه که تنها به عشق دیدارت نفسهایم فرو رود

و قلبم با یادت بتپد  ... تو را خواهم دید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد