بیشک چنین که خواب زچشمم پریده است
پروانهای دوباه مرا خواب دیده است
شاید دوباره شیطنت برهای سفید
بر روی خواب تند علفها دویده است
ای خاطرات خانه به دوش از شما کسی
آیا صدای گمشدهام را ندیده است
آیا کسی از آنهمه گل بوسههای مهر
یک غنچه از برای لبانم نچیده است
مادر بیا دوباره به گهوارهام ببر
آنجا که شوق کودکیامآرمیده است
مادر بیا دوباره بهگهوارهام ببر
آنجا که لایلای تو شور آفریده است
آنجا در آنبهشت که روزی هزار بار
خورشید چشمهای تو بر من دمیدهاست
مادر ببین که شعلة آن خاطرات سبز
شعر مرا دوباره به آتش کشیده است
آنعقرب سیاه که عینهراس بود
چندی است زیر جامهی خوابم خزیده است
یک عنکبوت کبودی به رنگ مرگ
روی تمام آینهها خط کشیده است
گوسالهای حریص از آنسالهای دور
روزی دو برگازعاطفهام را جویده است
مادر تو را به جان خودت چارهای بجو
دفترچهام به صفحهی پایان رسیده است
مادر بر اشکاشک غزل...، آه، نه، نشد
بر حرف حرفاینغزلاشکی چکیده است
راهی نمیبرد بهدلم شعر مدتی است
رنگ از رخ تمام قلمها پریده است
شعر زبان بریده در این واژههای گنگ
همرنگ وحشت رمههای رمیده است
مادر بیا دوباره به گهوارهام ببر
مادر بیا که خواب زچشمم پریده است