هیچمو در پی هیچ همه عمر ، چو غمی در پی اشک و دلی در پی آه . . .
چیستم ؟ هیچکسی در پی شاید هیچ
باید گشت
شاید دید
در گذر ظلمت این دیر گذر کرده ز دور شاید آواز دلی می آید
شایدم نعره فریاد غمی میشنوم از آهی
شایدم داغ دلم تازه شده . . .
همین دانم که روزی آمدم روزی روان ، خواهم کشید جسم خود از این تن فرسوده بی روح پر دردم به رویای حقیقت بار انسانهای نا باور .
من نه فرشته ام و از جنس آسمون ، و نه به قول اون نویسنده معروف یک کلوخ تیپا خورده ، من فقط یه آدمم ، یه آدم که گاهی زیادی مهربونه گاهی زیادی حساسه و گاهی هم زیادی مغرور ، آدمی که دوست داره همه رو دوست داشته باشه و با همه زلال باشه اما افسوس که آدمای دیگه گاهی این چیزا رو حس نمی کنن افسوس که دردتو هیچکس نمیفهمه نمیتونی به کسی بگی مثل یه بغض باید تا دم مرگ تو گلوت نگه داری هیچکس نمی دونه چی میگی به جز بعضی ها ......
نمیدانی
که انسان بودن وماندن چه دشوارست
چه رنجی میکشد آن کس
که انسان است
و ازاحساس سرشاراست....
کاش خدای اون بالاها آدمایی رو سر راه هم قرار بده که حرف همو بفهمن ، به یه چیز بخندن ، به یه چیز اشک بریزن ، و فهم و ادب و ایمان چاشنی صداقت کلامشون باشه .
(( ای کاش می توانستیم ادراکمان را از نگاهها بالا ببریم زیرا در هر نگاهی هزاران جمله نهفته است که ما از آنها بی خبریم . ))