مهربانی دارم و مهرش به دل دیگر مرا بس است
ریشی از هجر دارمش به دل اما به از دیگر کس است
سرو قامتی ،فرخ پیکری ، پری وشی و سیمین تنی
در فراقت رخی زرد و پایی لنگ دارم و فتاده قامتی
در غرور یگانه و بر مهر من بیگانه ایی
درعشق تو ازبغض دارم دم به دم ترانه ایی
دوست داشتم می نگاشتم ازطرب نامه ایی
تا نباشد سوز من در نامه پس هر نامه ایی
تا به حال بر کامت چشید ه ایی زهر انتظار
یا که ایام در برت گریده چون شب تار
تا به حال خفت اصرار بی ثمر را دیده ایی
یا که از دلبری ناز بی انتها کشیده ایی
ایکاش می خواندی از دفترم نیز ترانه ایی
تا که بینی از عشقت گردیده ام همچو ناله ایی
کاش میسر بود ترا یادآور ایام وصال
تا که نباشی تو اینگونه مرا بی خیال
کاش عاشقی بر دلت همچو سوزن باریک نبود
کاش راه ورود بر دلت اینگونه تاریک نبود
سوز غریبی دارد این مکتوب من
مهربانم بازآ زود تر سوی من