دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

تو  منو گذاشتی  و رفتی بی نشان اما نشانی ام   را برای تو می نویسم: در عصرهای
 انتظار،به ‏حوالی بی کسی قدم بگذار خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های ‏تنهایی شو کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب ‏آرزوهای رنگی ام! در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر ‏غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره ی انتظار پشت ‏دیوار دردهایم نشسته
 
 
چرا وقتی که آدم تنها می شه
غم و غصه ش قدِ یک دنیا می شه
میره یک گوشه ی پنهون می شینه
اونجا رو مثل ِ یه زندون می بینه

غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه

وقتی که تنها می شم اشک تو چشم پر می زنه
غم میاد یواش یواش خونه ی دل در می زنه
یاده اون شب ها می افتم زیر ِ مهتاب ِ بهار
توی جنگل لبِ چشمه می نشستیم من و یار

غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه

میگن این دنیا دیگه مثل ِ قدیما نمیشه
دل ِ آدما زشت و دیگه زیبا نمیشه
اون بالا باد داره زاغ ِ ابر رو چوب می زنه
اشک این ابــرا زیاد ِ ولی دریا نمیشه

غم ِ تنهای اسیرت می کنه
تا بـخای بجُـنبی پیــرت می کنه
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد