دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

 
 
به جان ماه و آب قسم میخورم....
 
از این ظلمت شب و تیرگی آسمان تو را می یابم و خود را به تو می سپارم..

به دستان تو و

شب نگاه تو...و در گرمای بازوانت به خواب خواهم رفت...خوابی برای ابدیت..

برای بودن تا همیشه........من تو را می یابم...من تو را نجات خواهم داد...

از تمام مردمان بیرحم و سایه های شبح وار....دستت را خواهم گرفت....

من با تو هستم...من تو هستم... من چهره های پشت نقاب را رسوا خواهم کرد

و خنده های مترسک های بی جان را خواهم

کشت و تو را از هر بندی رها خواهم کرد.......
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد