به جان ماه و آب قسم میخورم....
از این ظلمت شب و تیرگی آسمان تو را می یابم و خود را به تو می سپارم..
به دستان تو و
شب نگاه تو...و در گرمای بازوانت به خواب خواهم رفت...خوابی برای ابدیت..
برای بودن تا همیشه........من تو را می یابم...من تو را نجات خواهم داد...
از تمام مردمان بیرحم و سایه های شبح وار....دستت را خواهم گرفت....
من با تو هستم...من تو هستم... من چهره های پشت نقاب را رسوا خواهم کرد
و خنده های مترسک های بی جان را خواهم
کشت و تو را از هر بندی رها خواهم کرد.......