چرا عشق ما روز به روز کمرنگ تر می شود ؟
بر خلاف تصور خیلی ها که فکر می کنند عشق یکباره پیدا می شود و همیشه می ماند و یا حتی بیشتر می شود؛ واقعیت اینست که عشق ممکن است یک لحظه ایجاد شود، اما همانند بذری است و در صورتی باقی می ماند و رشد می کند که در زمین مناسبی جای گیرد، آب و نور کافی به آن برسانیم؛ مرتب آفت کشی کنیم و به آن کود بدهیم و مستمراً به آن رسیدگی نمائیم.
● چگونه عشق به مرور کمرنگ می شود یا از بین میرود؟
ما عاشق ایده آلها و کمالها می شویم و از نقصانها میگریزیم. شاید تعجب کنید اگر بدانید معمولا انسانها عاشق یک موجود کامل و بدون نقص در ذهن خود می شوند و هنگامی که این تصویر ذهنی را منطبق با یک دختر یا یک پسر در اطراف خود میکنند، به آن نام عشق می نهند. پس عشق به آن دختر آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد که او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد. و هنگامی که به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود بیینم ، عشق ما رو به افول می رود. اما اینکه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شکل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و منطق دارد ، لذا عشق ما فوق عقل است ، یعنی اینکه باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر کند و بالاتر از تفکر خام ما باشد ، نه به عکس . یعنی عشق نباید مادون فکر باشد. عشقی که مادون باشد، و از سطح پائین تری برخوردارست ، ارزش ندارد تا برایش بمیریم.
پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیتهای خود شانه خالی می کند، لذتهای خود را محور قرار می دهد و هنوز آ« منآ» بودن محور فکری اوست. اینگونه می شود که کسالت مزمن عشق، را به چشم خواهیم دید. از دیگر آفتهایی که ما به عشق می رسانیم ، می توان به موارد زیر اشاره کرد.
▪ عدم انعطاف پذیری:
عدم انعطاف پذیری نسبت به مسائلی که در زندگی با آن روبرو هستیم. مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود داشته باشیم. و به علاقه ها، سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان، مکرراً انتقاد کنیم یا از آن بدتر ، اهانت کرده یا مسخره بگیریم.
کمال گرایی افراطی:
از آنجا که ما در ناخودآگاه عاشق وبی مطلق، مثبت مطلق و کمال مطلق شدهایم و معشوق خود را آخر معرفت و خوبی ارزیابی کردهایم ، به مرور این ارزیابی خطا، خود را به ما نشان میدهد و دچار مشکل میسازد. او هرگز نمیتواند انتظارات و توقعات ایدهآلی ما را بر آورده کند. او هم یک انسان مثل بقیه انسانهاست و بدیهی است که نقاط ضعف زیادی نیز در کنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد.
▪ عدم مهارتهای زندگی:
مهارتهای کافی جهت رسیدگی به بذر عشق را نداریم. مهارتهای ارتباطی زندگی را کسب نکردهایم، مقابله با تنشها و مشکلات را تجربه نکردهایم، نحوه سازگاری با مسائل زندگی را نیاموختهایم، همه و همه موجب ناکارآمدی ما در ایجاد عشق و آرامش در زندگی میشود
عدم رعایت حریم خانواده و مرزهای زندگی:
به وظایف خود در زندگی آگاهی نداریم یا مرزهای مسائل زندگی و مشکلات خانواده را رعایت نمیکنیم. مثلا موارد مربوط به خانواده را به بیرون منتقل میکنیم. مشکلات را به دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان ،فامیل ، حتی همسایگان و ... در میان میگذاریم یا در حیطه و مرزهای همسرمان دخالت میکنیم و به نام عشق و دوست داشتن وی را کنترل کرده و در قفس نامرئی انتظارات خودمان، او را محبوس و زندانی میکنیم. مثلا به علائق او، دوستان وی، نحوه لباس پوشیدن او، شیوه راه رفتن و حتی طرز تفکر و احساسش گیر میدهیم و او را در تنگنا قرار میدهیم. و در نهایت آزادی را از او می گیریم.
مشکلات شخصیتی و انتظارت غیر واقع:
توقعات بیجایی به لحاظ مسائل شخصیتی خود، از همسرمان داریم. که بر آورده شدنی نیست و برآورده نمیشود. مثلا یک نفر با اختلال شخصیت وسواسی، زیاد نکته سنجی میکند و معیارهای زیادی در ذهنش دارد و با ریزبینی بیش از حدی که به همسرش نشان میدهد و او را در چهارچوب خشک و در قالب معیارهایی که تعیین می کند؛ حبس میکند و عرصه را بر او تنگ میکند. یا کسی که اختلال شخصیت پارانوئیدی دارد و بدبین است ، با سوءظنها و بدبینیها خود و حسادت و توهم توطئههایی که در ذهن خود، آنها را میبافد، همسرش را همیشه در نقش یک دشمن و جاسوس می بیند.
▪ لذت طلبی و خودکامگی:
ما می بایست در چهارچوب خانواده، خود را مقید به بعضی امور کنیم. وقتی که لذتهای خود را که در خارج از خانواده است به صورت افراطی دنبال میکنیم و توجهی به خواست و میل خانواده نداریم. به مرور زندگی یک طرفه و بی روح میشود. زن و شوهر هر کدام دنبال تمایلات خاصی در خارج از خانواده هستند. و لذت بردن از یکدیگر را فهم نمی کنند.
▪ عدم مهارتهای ارتباطی:
نمیتوانیم ارتباط موثری با همسرمان بر قرار کنیم، حرف هم را نمی همیم. هر کدام به ظاهر منطقی صحبت میکنیم ، ولی نمیتوانیم یکدیگر را قانع کنیم. وجه کافی به احساسات، خواستهها و صحبتهای یکدیگر نداریم . گوش شنوا و تحمل ارتباط موثر را از هم دریغ می کنیم. در رساندن حرفهای خود به یدیگر آنها را تحریف می کنیم یا آنقدر مبهم رفتار می کنیم یا صحبت میکنیم که دیگری را به خطا می ندازیم. در واقع مهارتهای ارتباطی را نمی دانیم.
ولی عشق عمیق تر از آنست که لحظه ای خلق شود یا در لحظه ای بمیرد. هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختی و زمان است و هم از بین رفتن آن به علت مسائل مختلفی است که در طی زمان و به وسیله زوجین ایجاد می گردد.
آنچه که اکثراً افراد با هم اشتباه می گیرند؛ هوس و عشق است.
▪ هوس : میلی شدید برای پاسخ آنی به یک نیاز جسمانی و روانی است که به خود رنگ رمانتیک می گیرد و یک استدلال به ظاهر عقلانی نیز در پی دارد و پس از ارضا تا زمان نیاز بعدی محو می شود. هوس شامل آن چیزهایی از وجودتان است که شما نقشی در آن نداشته اید. فقط احساسی هست که در خود برای ارضاء نیاز می بینید.
لیکن عشق ، دوام دارد و مهارتهای زوجین به رشد آن کمک می کند. دو طرف با برنامه و انرژی آن را رشد داده و تداوم می بخشند و از آن نگهداری می کنند و بیشتر از آنکه احساسی باشد ، متشکل از احساس و منطق است.
آری عشق به نگاهی نمی آید که با نگاهی برود.
با رنگ چشمی نمی آید که با رنگ چشمی برود.
با قامتی رعنا نمی آید که با قامتی رعناتر برود.
با عشوه ای نمی آید که با غمزه ای برود.
عشق سنگین و به تدریج می آید ، با زحمت و تلاش می ماند و هرگز نمی رود. و از همه مهمتر اینکه منحصر به فرد می ماند و هیچ کس و هیچ چیز
جای آن را نمی گیرد