دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

دلسوخته تر از همه ی سوختگانم ،از جمع پراکنده رندان
جهانم،در صحنه ی بازیگری کهنه دنیا  ،عشق است قمار من و بازیگر آنم"با آنکه همه سوخته در بازی عشقند بازنده ترین هست در در این جمع نشانم
ای عشق زهر است از تو به کامم ،دل سوخت ،تن سوخت ماندند من و نامم.
عمریست که می بازم و یک برد ندارم ،اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم،"ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت،بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت
من در به در عشقم و رسوای جهانم  چون سایه به دنبای سر عشق روانم  ،او کهنه حریف من و من کهنه حریفش سرگم حالیم من و او رو سر جانم
باید که ببازم با درد بسازم ،در مذهب رندان این است نمازم
          ************
 
و .......... اشکی به امتداد آسمان دلتنگی سهم من از زندگیست
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد