دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

دیروز خیال کردم همچون ذره ای لرزان و سرگردان

در چرخ گردون زندگانی می چرخم و موج می زنم

و امروز به خوبی می دانم من همان چرخ گردونم

 و تمام زندگی به صورت ذراتی با نظم در من می جنبد

:آنان در بیداری می گویند

تو و جهانی که در آن به سر می بری چیزی جز دانه ای ماسه

.بر ساحلی لایتناهی در دریای بی کران هستی نخواهی بود

:در رؤیایم به آنان گفتم

من دریای لایتناهیم

. و تمام جهان چیزی جز دانه هایی از شن بر ساحل من نیست
 
 
از کتاب ماسه و کف
 
نوشته جبران خلیل جبران
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد