به نام او که زیباست
اگر باد بودم می وزیدم
اگر ابر بودم می باریدم
اگر مهر بودم می تابیدم
اگر خدا بودم می آفریدم ، تا بدانی دوستت دارم
اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم
ا گر مهر بودی در پرتوات خود را گرم میکردم
اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم
اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم ، تا بدانی دوستت دارم
اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم
از تو خورشید با شکوهی بوجود می آوردم
تو را نسیم ملایمی میکردم
از تو خدایی بزرگ می ساختم
تا بدانی که فقط تو را دوست دارم
***************************************
می نویسم..
همه این بی نوشتن ها را.. می نویسم همه دردها را..می نویسم... برای تو..
می نویسم. تمام آن لحظاتی را که بی تو سر کردم.. بی تو میرفتم.. تنها و برای تو..
می نویسم.. همان طور که بخواهی.. همانطور که تو بخوانی..چون تو خود خواستی که حرفهایم را با تو قسمت کنم..
می نویسم.. از همه روزهای دلتنگی .. از همه روزهای بی
کسی.. از همه روزهای که حتی سلامی نبود...حتی احوالپرسی
مختصری.. که من به همه اینها راضی بودم..
می نویسم برایت ... چه باشی.. چه نباشی..چه بخوانی.. چه نخوانی.. من فقط می نویسم . تمام سفیدها را برایت سیاه می کنم.. تمام نقطه ها را به سر خط می برم و برایت می نویسم..
می نویسم.. فقط برای تو می نویسم..من شب هنگام زیر پتوی چارخانه صورتی ام می خزم چشم ها را می بندم تاتو راپیدا کنم تو همین حوالی هستی چه فکرت ته خط باشد چه یک نقطه تومهمان رویای شبانه منی
برای نقطه پایان تنهایی تو تنها اسمی بودی که صدا کردم...