زندگی سر گذشت در گذشت آرزوهاست
****
به دریا شکوه بردم از شب دشت
وزین عمری که تلخ تلخ بگذشت
به هر موجی که می گفتم غم خویش
سری می زد به سنگ و باز می گشت
*****
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای
انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد
کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،
کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن
و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی