گاهی حرفی نداری برای گفتن.. گاهی دست هایت خالیست ،هم برا ی نوشتن و هم
برای پدید آوردن چند شکل روی کاغذ.
حرفهایت در هم و بر هم می شوند.
شکل هایت نا مفهوم ! حتی خودت درک نمی کنی حرف ها ونقاشی هایت را ....
اما احساس می کنی که نمی توانی نفس عمیق بکشی..!!
نمی توانی به هر پدیده ای لبخند بزنی.
نسبت به همه چیز بی توجه هستی نسبت به آدمی که وقتی راه میروی به تو تنه می زند ،
نسبت به کسی که اخم هایت رامسخره می کند....
فکر می کنی که اگر لال بودی اما حرفی داشتی برای گفتن بهتر بود
دلت می خواهد غمی که بی دلیل چنبره زده است رو قلب بکنی و دور بیاندازیش ..!!!!
سلام جالبه (وبلاگت) اگه می خای لینک دهی کنی لینک منو بذار بعدش بگویید تا لینک شما رو قرار بدم بای
خیلی زیبا مینویسی از دیدن وبلاگت خیلی لذت بردم ... حرفات همرنگ دنیای منه ... موفق باشی
ممنون که به من سر نزدی ولی من بازم اینجام.شاد باشی.