دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

به همیشه سنگ صبورم

 
 
 درک تنهایی و دلتنگی ام
یک دنیا صبر می خواست و مهر
و تو چه با سخاوت هر دو را در برداشتی

ای معنی سبز تمام کلام ناگفته ام
تو را تا هنگام که نفسی در کنج سینه باشد
با همه وجود و با دستان خالیم
به خاطر خواهم داشت ...
 
آسمان هم مهربانی نگاهت را وام گرفته
در ترنم باران و نم اشکت چه پاکی نهاده
اما دیدگان این همیشه غصه دار باران چشمان تو را هرگز تاب ندارد
پس با دستانت مهربانی زدودن اشکها را برایم به ضیافت بخوان
تا بگویم با این لبهای ترک خورده از عطش عشق
تو را تا آن هنگام که جانی در بدن باشد
به خاطر خواهم داشت...
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد