دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

آن دخترک.............

 
امشب دلش بارانی هست در کوچه های قلبش به دنبال تو میگردد ،  چرا پیدایت نمی کند؟ تو کجایی؟ چرا صدایت را نمی شنود؟
 
آن دخترک با نگاهی مهربان با دلی پر از عشق با ندای قلبش ، تو را صدا می کند، صدایش را نمی شنوی؟
 
دخترک همیشه با قلبی گرم با شور و هیجانی خاص با تمام دردها و غمهایش ، همیشه سعی کرده هیچ وقت ، هیچ وقت
 
 ناراحتی خودش را نشان ندهدهمیشه بر تمام دردها لبخند زده و دیگران رو هم از غم بدور کرده و حتی بارها پای صحبت ناله و آه
 
 دوستانش نشسته و سعی کرده ، در همان چند لحظه ای هر چند کوتاه با لبخند و نگاه مهربان خود ، دل دوستانش را شاد کند و غم
 
 را از آنان دور ....ولی اینبار ......... دخترک دلش گرفته و بارانی هست امشب ندای قلب دخترک سکوت کرده !!! یه مدتی هست
 
سعی کرده ناراحتی و دلتنگی خود را از دوستانش پنهان کند ولی ..... اینبار بغض های گلویش به اشکهای چشمانش تبدیل و
 
  بدور ا زچشمان دوستانش سرازیر...........  و دیگر لبخندهایش معنا ندارد ، چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا دل دخترک غمگین هست؟؟
 
حالا اینبار دوستانش حتما پای صحبتهای ندای قلب دخترک می شینند ، اینبار دوستانش قلب دخترک را با لبخندهایشان شاد می کنند
 
ولی ...............................دخترک ترجیح می دهد مهر سکوت بر لبانش بزند و آن، راز دلتنگیش را به کسی نگوید،
 
دخترک در جمع دوستان حضور پیدا کرد ، همه شاد ،همه خوشحال و..............................
 
دخترک مثل همیشه با ظاهری آراسته با لباسی از ابریشم با نگاهی مهربون با دلی صاف و خیلی زیبا، تا حدی که شبیه فرشته ها
 
شده بود با این تفاوت که اینبار دلش گرفته ، آرام آرام وارد مجلس شد ولی یکدفعه .... تمام نگاه مهمان ها به سوی دخترک جذب
 
شده بود دخترک خیلی زیبا شده بود او ناراحتی خود را پشت نگاه مهربانش پنهان کرده بود و باز لبخندی بر لب زد تا کسی رو
 
 ناراحت نکند .... ولی نمی دانید ، نمی دانید، نمی دانید که دخترک چطوری بغضهایش را در گلویش فرو برد تا حدی که
 
 نفس کشیدن برای او سخت بود...............
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد