دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

چشمم ضعیف شد ، اونو برای فروش ، پشت ویترین گذاشتم.
 
دستم نمک نداشت ، اونو شکستم.
 
خواستم ازدواج کنم ، عروس دریایی سفارش دادم .
 
پوست مادر بزرگم چروک شده بود،واسه روز تولدش اتو خریدم.
 
گرسنم بود ، هوا خوری رو به ، سرما خوردگی ترجیح دادم
 
دلم گرفته بود ، داد زدم که ولش کنه.
 
دوست ناباب ،آچار فرانسه خرابکاری هامون.
 
خواستم ازمجردی بیام بیرون رفتم قاطی مرغا شدم.
 
برای پیدا کردن کرم دندونام ، تصمیم به خاک برداری کردم.
 
خواستم ماهی بخورم ، رفتم کرم شکار کردم.
 
دیر به دانشگاه رسیدم ، برای فردا ، شب تا صبح بیدار موندم
 
تلوزیونمون برفک داشت واسه آب شدنش اونو از برق کشیدم.
 
حلقه ی ازدواج ، چیزی که خر شدن آدم ها رو نشون میده.
 
قفس طلا ، جایی که زنا حاضرن به خاطرش آزادیشونو بدن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد