دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

 
به سراغت نمی آیم......
 
مرا ببوس
ای شب بوی همسایه!
پود و تار وجودم دار قالی زندگی را به صلیب کشیده
هنوز بوی لبانت مشامم را عطر آگین می کند
تو
چه در من باشی چه در او باز می پرستمت
بار خــــــــــــــدایا
شبنم برگ و گل و سایه و عهد
پای ریشه های باران بارید
خرمن زاده ز پستوی زمان
کلمات غزلم را دزدید
 
گرم می باش و همه اهل دلت
باشد آواز قناری ، بلبل
باشد انگه که شوم اسطوره
بروی مست و بباری گرگر
 
به سراغت نمی آیم خوبم
تو خودت شب ز سحر می دزدی
من اگر اشک شوم از حسرت
تو ز گریه مژگان می شستی
 
درد را نام پراکنده  تن
ز سرور و ز کناران بردند
آنچنان کوه به دورت ریزند
وین که در آینه ها می گفتند
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد