نمی دانم..... چه بود
نمی دانم..... فرشته بود
نمی دانم.....عشق بود
نمی دانم..... چه بود
می خواهم در اوج فریاد بزنم و بگوییم .
این حق من نبود......
این آشفتگی آخه مال من نبود.
آرزویم چیز دگر بود......
اما افسوس طالعم.نحس بود
و او شد یک خاطره......
گناه من چه بود که این گونه غمهایم را باید در چشمان حبس می کردم
وفریادم فقط سکوت غمم بود!
وسکوت........
زیباترین آواز در سمفونی تنهایی
در اوج فرو رفتن در خویش
در اعماق قله ی رهایی
به هنگامی که نمیبینی آشنایی که ببیند تورا
که برهاند تورا از قفس بغض
که بپرسد:
به کدامین جرم به دیار تنهایان تبعید گشته ای؟
کاش گوشی .سکوتم را میشنید