دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

دیشب من بودم وشب بود و یاد تو،

 

دیشب فاصله میان من وپنجره

 

و شب را تنها یاد تو پرکرده بود...

 

 دیشب سجاده سپید نیازم رادر حرمش گسترده بودم

 

وتمام فرشتگان را به بزم عاشقانه ام دعوت کرده بودم...

 

 

 

 

ای که زندگی ام را با نگاهت روشن کردی

 

و سر فصل زیبای زندگی را با کلمه عشق آغاز کردی

 

ای که همچو ساحل آرامی هستی در دریای طوفانی دلم

 

و ناخدایی برای کشتی رها شده در طوفانی از امواج

 

حال چون همیشه سفره آسمانت را برای این دل تنگ بگشا

 

 

که مرا به تو نیاز است

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد