دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

چشمان خود را ببند. پاییز است تو درحال مشاهدة‌ خودت هستی که
در باغی پر درخت زیر درختی نشسته ای.
برگ های زیادی زیر پایت ریخته اند.
نسیم ملایمی می وزد و برگ های سست را از درخت ها جدا می سازند.
وقتش رسیده مثل این درخت افکار منفی که دربارة‌ خودت داری مثل برگ های همین درخت از خود جدا کنی.
پاییز افکار منفی ات فرا رسیده و تومی خواهی با جدا کردن این افکار بار دیگر به وجودت فرصت دهی که با افکاری سبز و مثبت شاداب و باطراوت شود.
تو جدای از افکارت هستی. با جریان این افکار شناور نباش فقط از آنها آگاه شو،
تو جدای از این افکار هستی تو به وجود آورندة این افکار نیستی بلکه تنها شاهد آنها هستی.
شاهد سبز شدن، زرد شدن و خالی شدن افکار در خودت باش و همة آنها را بپذیر «زندگی مانند نقشی که بر آب می کشی محو می شود.»

تو فراتر از ذهنت هستی و از آن مجزایی فقط از این موضوع آگاه شو.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد