ترکه شبا یه پارچ آب خالی بالا سرش میذاشته و می خوابیده ازش می پرسن:
آخه خنگ چرا اینجوری می کنی؟
میگه : خوب یه موقع نصفه شب از خواب پا پیشم می بینم تشنم نیست .. اونوقت چیکار کنم؟
***
دوتا پسر حوصلهشان سر رفته بود. یکی از آنها گفت: بیا شیر یا خط بیندازیم.
اگر شیر شد میریم دوچرخه سواری، اگر خط شد میریم ماهواره نگاه میکنیم
و اگر سکه روی لبهاش ایستاد میریم درس میخونیم!
***
ترکه باباش میمیره میخواسته خاکش کنه جو میگیرتش باراندازش میکنه.
***
پلیس ماشین مسافر کشی را که با سرعت در خیابان میراند ، متوقف کرد و گفت :
هشت تا مسافر داری و با این سرعت هم میرانی راننده با عجله گفت :
آخه اگه تندتر نرم ، اون سه نفری که توی صندوق عقبند خفه میشند .
***
سه تا ترک رفته بودن ایستگاه راهآهن، تا میرسن تو یهو قطار حرکت میکنه،
اینها هم میگذارن دنبال قطار حالا ندو کی بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختی،
یکیشون میرسه به قطار و میپره بالا و دستشو دراز میکنه دومی رو هم سوار میکنه،
ولی سومی بندة خدا هرچی میدوه نمیرسه.
خلاصه خسته و کوفته برمیگرده تو ایستگاه، یک بابایی بهش میگه:
آقاجان چرا اینقدر خودتونو خسته کردید؟ قطار بعدی نیم ساعت دیگه حرکت میکنه،
وامیستادید با اون میرفتید.
ترکه نفس زنان میگه: ایلده منم نمیدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفیقام اومده بودن بدرقم.
***
به مناسبت اینکه تونل رسالت در روز مادر افتتاح شد
مسئولان در تلاشند تا برج میلاد هم تو روز پدر افتتاح بشه!!!!!!
فقط یه بچه این وسط کمه!