دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

weekend


شنبه
را
با تیغی از جنس بردباری
تکه تکه می کنم
و یک‌شنبه را
- بی هیچ درنگی ـ
می سوزانم با آه.

دوشنبه‌ی وحشی را
که در شیب تنهایی
رام می‌کنم با چند قطره آب شور،
دیگر برای کشتن سه‌شنبه
تیغی نیست، آبی نیست، آهی نیست،
مگر دعا.
و بعد
دیوانه‌وار بوسه می‌زنم
بر معبد دست‌های چهارشنبه
که از فرط همسایگی‌ات
بوی نور می دهند.

و این‌ها و این همه
تنها برای تو
ای نشسته در شب شتابناک آدینه! مستور
* * *
در ستایش صدایت

این کتاب‌های نادان را
که مدام می‌گویند
وزن ندارد
و رنگ یا طعم یا رایحه
و حجم ندارد و دیده نمی‌شود
صدای تو
زیر آن بید بلند
که از شنیدن واژه‌هایت جنون گرفت
دفن کنید.
به فتوای مردی
که هر شب‌ آدینه بر ضریح صدایت دخیل می‌بندد. مستور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد