شنبه را با تیغی از جنس بردباری تکه تکه می کنم و یکشنبه را - بی هیچ درنگی ـ می سوزانم با آه.
دوشنبهی وحشی را که در شیب تنهایی رام میکنم با چند قطره آب شور، دیگر برای کشتن سهشنبه تیغی نیست، آبی نیست، آهی نیست، مگر دعا. و بعد دیوانهوار بوسه میزنم بر معبد دستهای چهارشنبه که از فرط همسایگیات بوی نور می دهند.
و اینها و این همه تنها برای تو ای نشسته در شب شتابناک آدینه! مستور * * * در ستایش صدایت
این کتابهای نادان را که مدام میگویند وزن ندارد و رنگ یا طعم یا رایحه و حجم ندارد و دیده نمیشود صدای تو زیر آن بید بلند که از شنیدن واژههایت جنون گرفت دفن کنید. به فتوای مردی که هر شب آدینه بر ضریح صدایت دخیل میبندد. مستور
فاطمه
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 ساعت 08:20 ق.ظ