دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست




 

اتل متل سمانه
یه دختر شهیده

یه دختری که هیچ وقت
بابا جون و ندیده

بابا وقتی شهید شد
مامان حامله بوده

بعد که سمانه اومد
دیگه جنگی ندیده

عضویت در ایران عشق

مامان زود ازدواج کرد
با یه مرد غریبه

سمانه حالا اون رو
 بابای خود میدونه

هیچکی بهش نگفته
باباش یه مرد دیگه ست

باباش تو آسمونه
توی دنیای دیگه ست

عضویت در ایران عشق

هیچکی بهش نگفته
باباش چه مهربون بود

چه ابروی کمونی
باباش چه خوش زبون بود

هیچی بهش نگفته
باباش یه قهرمان بود

تو دشتای شلمچه
باباش یه دیدبان بود

عضویت در ایران عشق

سمانه قد کشیده
برزگ شده ماشالله

داره میره دانشگاه
دانشجوه اون حالا

حراست دانشگاه
عاصیه از دست اون

مدام باید بش بگن
موهات اومده بیرون

عضویت در ایران عشق

هفت قلم ارایش و
یه مانتوی کوچولو

شلوار برمودا و
کفشای مثل پارو

تا حالا این دخترو
بهشت زهرا نبردن

حتی جلوش اسمی از
 خون شهید نبردن

عضویت در ایران عشق

خونواده میگن که
بزار یه کم خوش باشه

باباش که رفته طفلی
بزار که این خوش باشه

داره دلم میسوزه
از بس که بی مرامیم

مگه شهید رفته که
ما بخوریم بخوابیم؟

عضویت در ایران عشق

تو اون دنیا جواب
باباش رو چی میدیم ما

اگه یه وقت بپرسه
امانتم چی شد ها؟

حتی اگه سمانه
باباش شهید نباشه

دختر شهر شهید
باید اینجوری باشه؟

عضویت در ایران عشق

منبع : ناخدا باخدا

نظرات 1 + ارسال نظر
عباس کریمی یکشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 09:31 ق.ظ http://www.rsaneweb.com

عالیه امیدوارم موفق باشی . دوست داشتی در قسمت لینکستان سایتم وبلاگت را اضافه کن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد