دختر ابریشمی

قرار نیست

دختر ابریشمی

قرار نیست

همیشه اینگونه بوده است:

کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی.   پیش از آنکه  تمام حرفهایت را به او بگویی ، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی  مثل پروانه ای زیبا، بال میگیرد و دور می شود ، فکر می کردی میتوانی تا آخرین روزی که زمین به دور خود می چرخد و خورشید از پشت کو ه ها سرک می کشد در کنارش باشی .
همیشه این گونه بوده است:
کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود ، وقتی به خودت می آیی که حتی ردی از او در خیابان نیست فکر می کردی میتوانی با او به همه باغها سر بزنی ، هنوز روزهای زیادی باید با او به تماشای موجها می رفتی ، هنوز ساعتهای صمیمانه ای باید با او اشک می ریختی
همیشه این گونه بوده است:
وقتی از هر روزی بیشتر به او نیاز داری ، وقتی هنوز پیراهن خوشبختی را کا ملا بر تن نکرده ای ، وقتی هنوز ترانه های عاشقی را تا آخر با او نخوانده ای  ناباورانه او را در کنارت نمی بینی ،  فکر می کردی دست در دست او خنده کنان به آن سوی نرده های آسمان خواهی رفت تا صورتت را  پر از بوسه و نور کند .
همیشه این گونه بوده است:
او که میرود ، او که برای همیشه می رود آنقدر تنها می شوی که نام روزها را فراموش میکنی ، از عقربه های ساعت میگریزی و هیچ فرشته ای به خوابت نمی آید
 
نظرات 1 + ارسال نظر
داداش کوچولو سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:08 ب.ظ http://dor.blogsky.com

سلام فاطمه خانم. امیدوارم هیچ وقت کسی رو از دست ندی . خیلی غمگین نوشتی . امیدوارم شاد باشی.
به منم یه سر بزن خوشحال می شم.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد